آیااسکندر مقدونی تخت جمشید را به آتش کشید؟

اسکند مقدونی از کودکی تا آغاز جوانی در محضر بزرگان علم و فلسفه یونان باستان آموزش دید. او به همراه بطلمیوس از شاگردان ارسطو بود. ارسطو به اسکندر و ملازمانش علم طب، فلسفه، اخلاقیات، دین، منطق، و هنر آموزش داد. اسکندر تحت تربیت ارسطو به آثار هومر و به‌ویژه ایلیاد علاقه‌مند شد؛ ارسطو نسخه‌ای حاشیه‌نویسی‌شده از ایلیاد را به اسکندر داد و اسکندر در لشکرکشی‌هایش این کتاب را همواره به همراه داشت.اسکندر در سراسر سرزمینهای فتح شده شهرهای فراوانی به نام اسکندریه تاسیس نمود.

متون تاریخی چنین نقل می کنند که اسکندر پس از فتح ایران در حال مستی و یا برای گرفتن انتقام شکست اکروپولیس،تخت جمشید را به آتش کشید.اما شواهد تاریخی چندانی برای اثبات وجود این آتش سوزی وجود ندارد.همچنین اگر او نمی خواست اثری از تخت جمشید به عنوان آن چه که ما امروز تحت عنوان مرکزیت سیاسی سلسله هخامنشی می شناسیم باقی بماند،پس چرا معبدی یونانی در تخت جمشید بنا نمود.معبدی که البته امروزه اثری از آن نیست و به هنگام حفاریهای تخت جمشید توسط شرق شناسان اروپایی همچون ارنست هرتسفلدودیگران بطور کامل برچیده شد."پرسپولیس با یک آتش سوزی عظیم پایان یافت و زبانه های حریق آن خود یک نشانه و رمزی بود…بعدازآن حریق،اندکی نگذشت که معبدی که نماینده پرستشگاه خدایان اعصار کهن بود در تخت جمشید بناشد"(علی اصغر حکمت،تاریخ ایران بر اساس منابع باستانشناسی،ص 84).

اگر براستی اسکندر مقدونی پایتخت ایرانیان را به آتش کشیده باشد،آیا دلیلی برای مردم این سرزمین در پذیرش فرهنگ یونانی باقی می ماند؟آن هم مردمی که در طول تاریخ اثبات کرده اند که با بیگانگان سر سازگاری نداشته اند

اما در جنوب شرقی ایران و در محوطه تاریخی که به عنوان شهر سوخته زابل می شناسیم،بقایای یک آتش سوزی به وضوح مشخص است،به همین دلیل باستان شناسان بر این محوطه نام شهر سوخته نهاده اند.قدمت این شهر هزاران سال بیشتراز تخت جمشید است.همچنین به هنگام کاوشهای باستان شناس شهیر و حقیقت جوی ایرانی،عزت الله نگهبان در شمال ایران وبه هنگام کشف تپه های باستانی حسنلو ومارلیک و تمدن ثروتمند و حیرت انگیز مردم خطه شمال ایران،بازهم بقایای آتش سوزی و حریق یافت شد."حسنلو،جایی که نام باستانی  آن را نمی دانیم. قطعات سوخته ستونها نشان می دهد که آنها ازچوب درخت تبریزی بوده اند و تالارهای ستون دارِ هر سه ساختمان با قطعاتی از الوار و ورقه های کوچک چوبی مسقف شده بوده اند"(ایدت پرادا،هنر ایران باستان،ص 152)

با اینکه هردو تمدن شهر سوخته زابل و حسنلو هزاران سال قدیمی تر ازبنای تخت جمشید هستنداما چرا چنین آثاری از سوختگی در تخت جمشید مشاهده نشده است و اگر مشاهده و ثبت شده چرا کسی تا کنون آن را به نمایش نگذاشته؟

همچنین در فاصله سقوط هخامنشیان تا طلوع ساسانیان تمامی سرزمین ایران تحت سیطره فرهنگ یونانی مابی یا هلنیستی قرار می گیرد.دهها کلنی یونانی نشین با سیستم اداری ملوک الطوایفی در سراسر پهنه ایران شکل می گیرند.اگر براستی اسکندر مقدونی پایتخت ایرانیان را به آتش کشیده باشد آیا دلیلی برای مردم این سرزمین در پذیرش فرهنگ یونانی باقی می ماند؟آن هم مردمی که در طول تاریخ اثبات کرده اند که با بیگانگان سر سازگاری نداشته اند.در این فاصله طولانی سقوط هخامنشیان تا بر آمدن ساسانیان چرا در سرتاسر نجد ایران فرهنگ یونانی مابی به شکل عمیقی نفود می کند؟"به نظر بسیار غریب می آید که سراسر یک جهان پهناور که در عقب سرخود 2500سال سنن  و روایت داشته است ناگهان همه آن را دورافکنده باشد و آیین فرهنگ بیگانه ای را پذیرفته باشد"(علی اصغر حکمت،تاریخ ایران بر اساس منابع باستانشناسی،ص 84)

این تصویر یک سکه منسوب به ارشک از بنیان گذاران اشکانیان است که خطوط و نوشته های یونانی روی آن مشهود است.

سکه منسوب به مهرداد دوم اشکانی.بازهم نوشته های یونانی پشت سکه کاملا مشهود است.

از آنچه گفته شد می توان نتیجه گرفت که هنوز شواهد باستان شناسی از سوختن تخت جمشید بدست نیامده که بتوان آن را به اسکند مقدونی یا هر شخص دیگری منسوب نمود.کما اینکه بسیاری از قسمتهای تخت جمشید هنوز ناکامل است و حکایت از نیمه تمام بودن این محوطه تاریخی دارد.از سویی شواهد تاریخی بیشتر یک فرمانروای فرهیخته از اسکندرمقدونی برای ما روایت می کنند تا پادشاهی سفاک و خونریز.اسکندریه ها در سرتاسر دنیای باستان با کتابخانه هایی بزرگ بیشتر نشان دهنده انسانی علاقه مند به فرهنگ و هنر و فلسفه و تاریخ هستند تا سرداری جرار و جنگ طلب.

در پایان تیم تحریریخ سیناپرس از بحثی که به روشنگری بیشتر براین مدخل تاریخی بینجامد استقبال می کند.

 

گزارش: علی شاه محمدی

 

 

 

 

No tags for this post.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا