ساختارهای بیرونی چالش های عمده علوم انسانی است
اهمیت و جایگاه علوم انسانی به عنوان زیرساخت و بستر علوم دیگر از مهمترین موضوع ها و مسایلی است که باید در جامعه علمی و عرصه سیاست گذاری مورد توجه قرار گیرد. زیرا این مقوله دارای حقیقت و کارکرد راهبردی است و برای دیگر علوم چارچوب تعیین می کنند.
جایگاه علوم انسانی ضرورت توجه بیش از پیش به آن را در ایران نشان می دهد. این امر حکایت از آن دارد که باید در برنامه های توسعه کشور برای علوم انسانی نقش بیشتری قائل شد.
این علوم در ایران با چالش های متفاوتی روبه رو است که بخشی از آن درونی و در ذات این علوم بوده است و بخشی دیگر چالش های بیرونی محسوب می شود که جامعه و نیروهای اجتماعی در آن دخالت دارند. براین پایه، برای شناسایی و واکاوی مشکل های های گسترده در رشد و ارتقای علوم انسانی در کشور، پژوهشگر گروه اطلاع رسانی خبرگزاری جمهوری اسلامی(ایرنا) با خسرو قبادی رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی، به گفت و گو پرداخت.
در ادامه متن گفت و گوی ایرنا با خسرو قبادی آمده است:
چالش های عمده رشد و ارتقای علوم انسانی در ایران چیست؟
به طور کلی چالش ها در هر علمی دو نوع است؛ یکی چالش های درونی و دیگری چالش های بیرونی.
چالش های درونی یک علم را مشکل های معرف شناسی تشکیل می دهد و به آن چالش های معرفت شناختی می گویند. یک زمانی، خود علم از درون دارای مشکل هایی است که این امر چالش های آن علم را بیشتر می سازد.
چالش های بیرونی هر علم را با نام چالش های جامعه شناختی می شناسند. یعنی سازمان های علمی، وزارتخانه های مسوول، مرکزهای علمی و به طور کلی ساختارهای علمی یک جامعه، موانعی در رشد علم ایجاد می کنند. به هر ترتیب عمده مشکل های علوم انسانی در ایران چالش های بیرونی است زیرا ساختارهای بیرونی تاثیر زیادی بر محدودیت و گسترش این علوم در کشور دارد.
برای بررسی چالش های درونی اگر گمان بر این باشد که علوم انسانی هیچ مشکل ساختاری یا چالش بیرونی ندارد، این پرسش پیش می آید، آیا موانع رشد علوم انسانی برطرف می شود و آنها رشد می کنند؟ در پاسخ باید گفت خیر زیرا بعضی از چالش ها درون این علوم هستند که خودِ آن باید برای برطرف کردن آن ها کمک کند و بخش زیادی از آن به بحث های معرفت شناختی مربوط می شود.
برای نمونه یکی از مسایل درونی علوم انسانی، چالش روش شناختی آن است. هنگامی که از این علوم سخن گفته می شود باید نوع آن مشخص شود. سه نوع علوم انسانی وجود دارد که این علوم سه روش متفاوت در حل مساله خود دارند و روش های هر یک از آنها برای برطرف کردن مشکل های مربوط به آن نوع علم مفید است. در زیر به انواع علوم انسانی اشاره می شود:
1- علوم انسانی استدلالی: علومی فلسفی هستند. همچون فلسفه، الهیات، اندیشه سیاسی، برخی از گرایش های ادبیات و رشته هایی که به طور معمول بیشتر نظریه های ذهنی را مطرح می کنند و مبتنی بر داده های تجربی نیستند.
چالش های این دسته از علوم میان صاحب نظران متفاوت است زیرا بیشتر بحث های هنجاری و تجویزی را مطرح می کنند و درباره حکومت های مطلوب سخن می گویند. این علوم انسانی مهم، پایه و مادر هستند، هر چند در بعضی از تعریف ها، فلسفه و بعضی از دانش ها را از علوم انسانی خارج کرده اند.
2-علوم اجتماعی: این علوم بر پایه برخی داده های تجربی شرایط موجود را توصیف می کنند. برای نمونه به میزان طلاق، اعتیاد و … می پردازند و آمارهایی از وضعیت کشور ارائه می دهند که این آمارها را با متغیرهایی همچون سن، درآمد، جنسیت و … مقایسه می کنند. این علوم اجتماعی شاخه هایی چون روانشناسی، جامعه شناسی و شاخه هایی از علوم تربیتی هستند که با روش های میدانی و پیمایشی به گردآوری اطلاعات می پردازند، داده ها را با روش های مرسوم تجزیه، تحلیل و نتیجه گیری می کنند و پس از آن به تبیین نتیجه به دست آمده می پردازند که این امر مبتنی بر داده های تجربی و عینی است؛ به همین علت گاهی به پیش بینی می پردازند. در صورتی که در دسته نخست علوم انسانی پژوهشگر بر مبنای ذهن قیاسی خود به تبیین و تحلیل می پردازد.
3-علوم انسانی کاربردی یا ابزاری: این علوم به دنبال طراحی هستند. همچون رشته مدیریت، برنامه ریزی شهری، سیاست گذاری علم و فناوری و … این رشته ها بر پایه برخی مدل ها، مشکل های جامعه را شناسایی می کنند و با توجه به تجربه ها به ارایه راهکار و راه حل می پردازند.
بنابراین علوم انسانی با سه نوع مشکل روشی روبرو است. در این گفت و گو، چالش علوم انسانی از نوع نخست یعنی علوم انسانی استدلالی پرداخته می شود که به 2 نوع چالش درونی و بیرونی دچار است.
در این نوع علوم، مشکل های معرفتی یا درونی بسیاری وجود دارد که یکی از آنها چالش روش شناسی(متدولوژیک) به معنای عام آن است. برای نمونه تحقیق هایی انجام می شود و پس از مدتی که گروه پژوهش تغییر می کند، گروه تازه به نتیجه های جدیدی می رسند. زیرا گرایش های تحصیلی، پیشینه مطالعات و … در تحقیق و نتیجه های آن دخالت دارند.
هنگامی که مسائل علوم انسانی به متخصص آن حوزه واگذار نشود و عالمان علوم انسانی در مراجع تصمیم گیری ارشد پژوهش کشور غایب باشند. نظام ارزیابی برقرار شده در بعضی از دستگاه ها و نظام های ارزیابی، شاخص های یکسانی برای علوم انسانی و غیر علوم انسانی در نظر می گیرد در حالی که این شاخص ها باید متفاوت باشد.
برای نمونه در رشته های علوم پزشکی و علوم مهندسی، شاخص های فناوری در ارزیابی رشته موثر واقع می شود و اینگونه به نظر می آید که این رشته ها بسیار مناسب هستند، در حالی که این ارتباطی به علم آن رشته ندارد. هنگامی که بخواهید این موضوع را به علوم انسانی گسترش دهید، دچار مشکل زیادی خواهید شد؛ شاخص های رشد فناوری با شاخص رشد علم نباید یکسان پنداشته شوند.
بخش دیگری از مشکل این علوم آن است که موضوع مورد مطالعه آنها انسان است؛ یعنی چون انسان در رفتار خود تغییر می دهد، محقق نمی تواند قاعده ای را بر این پایه تعمیم دهد. بنابراین به نظر می آید که بسیاری از مسائل علوم انسانی قابل حل نیست یا خیلی دیر حل می شوند و نمی توان همچون علوم طبیعی تجربی برای آنها قواعد عام فرض کرد. ممکن است یک تئوری در یک دهه یا برای یک کشور درست باشد و در دهه های بعد و برای یک کشور دیگر بی پاسخ بماند یا با تغییر جغرافیا و … تئوری نیز متفاوت شود زیرا در این علوم متغیر های زیادی دخالت دارند.
برای پاسخ دادن به این نوع چالش علوم انسانی باید درک کرد که روش شناسی برتری در این علوم وجود دارد که به این مشکل ها جواب دهد یا خیر. علوم انسانی با این مسائل درگیر است و باید رشته های مختلف به هم کمک و از روش های یکدیگر استفاده کنند.
شاید بخشی از این راه ها هنوز طی نشده باشد، میان اصحاب علوم انسانی در رشته های مختلف برای هم افزایی روشی نیست. اگر رشته های روان شناسی، مدیریت، جامعه شناسی و علوم سیاسی بخواهند آخرین یافته های روشی که در کنار هم بگذارند؛ می توانند یک هم افزایی میان رشته ای ایجاد کنند که هنوز وجود ندارد. یعنی به لحاظ روش شناسی شاید بتوان علوم انسانی را یک گام از روش های موجود جلوتر برد و از آخرین دستاوردهای روشی را که در یک رشته به آزمایش گذاشته شده و موفقیت بیشتری داشته است، در کل علوم انسانی بهره گرفت و بخشی از مشکل آن را حل کرد اما باید به این علوم، فرصت بالندگی داد تا به حل چالش های خود بپردازد، از درون با این مشکل ها روبرو شود، آخرین یافته های روشی را از دانشگاه ها و پژوهشگران برتر دنیا بخواهد، از آنها استفاده کند و در صورت نیاز تکمیل و بومی کند تا بتواند مشکل های روشی خود را تا اندازه ای برطرف سازد.
بخش دوم چالش ها به این دلیل به وجود آمده که موضوع علوم انسانی، انسان است و اختیار دارد، به همین دلیل درباره دست یافتن به نتیجه ای که بتواند تمام مشکل های این علوم را حل کند باید با احتیاط سخن گفت. نمی توان روش هایی را که در برخی از رشته های مهندسی به کار گرفته می شود، در علوم انسانی استفاده کرد و توقع آن چه را که در دیگر علوم وجود دارد، از آن داشت زیرا این علوم مربوط به فضای های متفاوتی هستند، نمی توان آنها را به یکدیگر تعمیم داد و انتظار یکسانی از علوم فنی مهندسی و علوم انسانی داشت.
بدین ترتیب بزرگ ترین چالش درونی علوم انسانی، چالش روش شناسی است. این علم در ایران با علوم پزشکی، فنی مهندسی و دیگر علوم طبیعی- تجربی مقایسه می شود و افراد انتظار یکسانی را از تمامی علوم دارند. این امر سبب می شود هیچ گاه ارزش علوم انسانی به اندازه کافی شناخته نشود. در صورتی که ورود به این مقوله درست نیست و نتیجه گیری در مسائل اجتماعی و انسانی، مدت طولانی را نیاز دارد. ممکن است موضوع در طول زمان برطرف شود، اما چون آثار دستیابی به آن زمانبر است، سبب می شود تا دیگران احساس کنند که هیچ پیشرفتی پدید نیامده است و برای پژوهش های علوم انسانی مانع ایجاد کنند.
از دیگر از چالش های این علوم، آن است که برخی زمان ها انتظارهایی از علوم انسانی ایجاد می شود که آن انتظار از علم نیست. علم محدودیت هایی دارد و یک ادعاهایی که اگر بدون این محدودیت به علم توجه شود و از آن انتظار خاصی داشت، پاسخی بدست نخواهد آمد. این درست نیست که هر موضوع انسانی را در ارتباط با علوم انسانی دانست و حل همه مسائل را به علم ارتباط داد. بعضی مشکل ها، چالش های انسانی است اما مربوط به علوم انسانی نمی شود. اگر شرایط اخلاق در جامعه پایین آمده نباید آن را مرتبط با این علوم دانست زیرا علوم انسانی تتمامی عوامل محسوب نمی شود بلکه یکی از عوامل است و نمی توان گفت مشکل های جامعه تمامی ناشی از چالش های علوم انسانی است.
در مورد چالش های بیرونی علوم انسانی باید گفت که در ایران اولویت پرداختن به حل مساله این علوم در برطرف کردن مشکل های جامعه شناختی آن است. چون این چالش ها باید برطرف شود و علوم انسانی بتواند به حل مشکل های درونی خود بپردازد و تا زمانی که این علوم درگیر چالش های بیرونی است، نمی تواند به مشکل های درونی بپردازد، همیشه مشغول و درگیر حل ساختارهای علمی است و هیچ گاه نمی تواند خود به عنوان مجموعه به هم پیوسته به بر طرف کردن چالش های درونی خویش بپردازد.
**ایرنا: دلیل آن که علوم انسانی جایگاه شایسته خود را در کشور به دست نیاورده است، چیست؟
*قبادی: هنگامی که طرح های بزرگ عمرانی و توسعه ای در جامعه شروع و با مشکل هایی روبرو می شود، از علوم انسانی توقع بر طرف کردن آن می رود، در صورتی که هیچ گاه در آغاز این طرح ها، توجهی به این علوم نمی شود یا کمتر به آن پرداخته می شود. ممکن است زمانی که مشاوران دولت ها افرادی در حوزه علوم انسانی باشند، اندکی به این علوم توجه شود که این امر نیز مربوط به رشته هایی همچون اقتصاد و برنامه ریزی است.
برای توجه به این علوم باید نخست مشخص شود که علوم انسانی نوع سوم، فرزند کدام نوع علوم انسانی محسوب می شود. آیا این علوم در یک نگاهی به جهان و انسان متبلور می شوند که تبیین آن نگاه به انسان و جهان را رشته هایی همچون فلسفه بر عهده دارند؟
ممکن است برخی، چالش های عمده توسعه کشور را مشکلی همچون چالش رشته های مدیریت و برنامه ریزی بدانند اما گروهی که از علوم انسانی، جنبه فلسفی آن را در نظر دارند این چالش های توسعه را مشکل های بنیادی تر می پندارند.
در ایران چه ارتباطی میان علوم انسانی و توسعه وجود دارد؟
در برنامه های نگاشته شده توسعه، چالش هایی وجود دارد که در علوم انسانی نیز مشاهده می شود. افرادی که برنامه اول و دوم توسعه را برای کشور نوشته اند، دارای رویکرد مهندسی بودند و بعدها افرادی که اقتصاد خوانده بودند در این کار وارد شدند اما خود آن افراد نیز به اقتصاد نگاهی مکانیکی داشتند. یعنی دارای دیدگاه اقتصاد کلاسیک بودند. اقتصاددان های نهاد گرا به مرور وارد برنامه های توسعه شدند که این افراد زمینه های دخالت بیشتر علوم انسانی را در برنامه ریزی کشور به وجود آوردند.
همچنین برخی دیدگاه های علوم انسانی که در برنامه های توسعه وارد شدند، دارای رویکردی میانه بودند تا آن که نگاه بنیادی داشته باشند و افرادی که میان داشته های فرهنگی و توانمندی های فکری یک جامعه و برنامه ها پیوند می زنند در برنامه های توسعه غایب بودند.
یکی از مشکل هایی که در برنامه های توسعه وجود دارد این است که دیدگاه های میان رشته ای در آن حاکم نیست و در زمان هایی که اقتصاددان ها در نوشتار آن حضور داشتند اما از توانمندی رشته های دیگر علوم انسانی برای تدوین برنامه های توسعه استفاده نشده است.
ارتباط دولت مردان با علوم انسانی را چگونه ارزیابی می کنید؟
نخست باید با این نکته توجه داشت که دولت مردان می خواهند علم به آنها راه را نشان دهد یا سیاست، علم را به راه خودش ببرد.
باید دانست که آیا دولت مردان می اندیشند که علم یک یافته هایی است و می تواند در ترسیم راه پیش رو به آنها کمک کند یا بر این اعتقادند که علم ابزاری برای دستیبابی به هدف های آنان محسوب می شود. در حکومت های توتالیتر(فراگیر) این امر قابل مشاهده و توجه به علوم فنی و مهندسی نسبت به علوم انسانی بیشتر است.
علوم انسانی برای یک پرسش بیش از چندین سوال طراحی می کند اما علوم مهندسی برای چند پرسش یک پاسخ دارد. وظیفه علوم انسانی این است که جنبه های مختلف یک موضوع را بررسی کند، متغیر های دخیل را نام ببرد و بگوید کدام یک می تواند تاثیر بیشتری داشته باشد. بنابراین یک پاسخ برای یک موضوع ارائه نمی دهد. بلکه با جواب های مختلف، راه های دیگری نیز برای به دست آوردن پاسخ نشان می دهد.
سیاست مداران باید از روش های علم استفاده و از آن پشتیبانی کنند و برای آن مانع ایجاد نکنند. وقتی عالم علوم انسانی بر پایه یافته های علمی و تجربه های خود مورد حمایت قرار بگیرد و احساس آرامش کند، یعنی پشتیبانی های مادی و معنوی از آن صورت بگیرد، علم رشد می کند. سیاست مداران نباید از روش ها و برداشت های علمی ترس داشته باشند هر چند ممکن است علم روش های موجود را نقد کند. زیرا راه های علمی راه های پایدارتری هستند.
تولید علم در حوزه علوم انسانی در ایران چگونه است؟
با توجه به آمارهای ارائه شده شرایط تولید علم در علوم انسانی به نسبت علوم دیگر در رتبه پایین تری قرار دارد. برای تولید علم در این علوم باید یک فضای خاصی به وجود بیاید تا اصحاب علوم انسانی که در حوزه خاصی و به صورت تخصصی کار کرده اند مورد حمایت قرار بگیرند و از علم آنها استفاده شود.
باید در حوزه های گوناگون علوم انسانی انباشت علم انجام شود و متخصص های یک حوزه خاص به وجود بیایند و از طرف نهادهای تاثیرگذار پشتیبانی شوند.
اگر متخصص های علوم انسانی به صورت پراکنده و بدون حمایت در جامعه به حال خود رها شوند، تولید علم صورت نخواهد گرفت. تولید باید در فضای انباشتی علم صورت پذیرد و آن فضای انباشتی به دلیل های گوناگون در ایران به وجود نیامده است که این امر می تواند یکی از چالش های مهم علوم انسانی باشد.