حاکمیت حکمت در بطن و متن الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت
بیان، در مفهوم لغوی خود به معنای روشن کردن، ایضاح و آشکارگی است. وسیله تبيين و روشن كردن چيزي را نيز بيان ناميدهاند.عدهاي از علما گفتهاند بيان بر دو گونه است: اول: خبر دادن واضح و آشكار و روشن در پديدهها و اشيایي که در حالي از حالات به آثار صنع خداوند دلالت دارند.
دوم: بيان در معني خبر خواستن و كشف از چيزي با پرسش كردن و خبر گرفتن از آن يا با سخن گفتن يا نوشتن يا اشاره كردن. كلام و سخن براي اينكه معاني مورد نظر و هدفش را روشن و آشكار ميكند بيان ناميده شده است مانند آيه «هذا بَيانٌ لِلنّاس». در این فراز قرآن فرمود: این کتاب روشنترین معنا برای زندگی انسانها است (و نه صرفاً مسلمین) بنا به کلیت، عامیت و شمول جامع کلمه بیان، میتوان دریافت قرآن در همه ابواب و ابعاد حیات انسان روشنگر و آشکارکننده است.
این آیه در کنار آیاتی که تصریح دارند در قرآن هیچ چیزی فروگذار نشده و به تمامی، حقایق و معانی بیان شده است: «وَلَا أَصْغَرَ مِنْ ذَلِكَ وَلَا أَكْبَرَ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ» و نیز «وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ» نشان میدهد مهمترین منبع و تکیهگاه انسانها در رسیدن به حیات طیبه، همانا قرآن است. قرآنی که بیان روشنی برای مردمان است میتواند در رسیدن و ایصال به الگوی صحیح و جامع در حیات انسانی، انسانها را یاری رساند.
بدون تردید یکی از کلیدواژههای بنیادین و محوری قرآن در شناخت ماهیت و ذات اندیشه اسلامی اصطلاح «حکمت» است. در ادامه کلام و متن مقاله از تبارشناسی این واژه به تفصیل سخن خواهیم گفت اما در همین ابتدا بر این نکته تأکید میکنیم که حکمت، عنوان عام تمامی اندیشههای نظری در اسلام نیز است و همچنین به عنوان کاملترین معادل Philosophy در تاریخ اندیشه اسلامی، تحلیلی جامع و کامل در قرآن دارد.
قرآن، منبع و مرجع حقیقی و اصیل تمامی اندیشهها، اعمال و احکام در تمدن اسلامی است فلذا، این کتاب جامع، شرح کامل و دقیقی در باب حکمت دارد. این واژه از یکسو مفهومی معادل کتاب دارد؛ یعنی امری که همچون کتاب باید توسط پیامبران بر بشر تعلیم شود: «وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ» و از سوی دیگر چنان با عمل پیوند خورده است که گویی دقیقاً به معنای حکمتِ عملی است. مصداق برتر و اکمل این رویکرد دوم نیز لقمان است؛ هم او که حکمت را از حق آموخته و تمامی مواعظ و توصیههایش صورت ساده عملی و روشن دارد.
به عبارتی حکمت او در عمل جاری است تا در نظر و نظربازی. وجوهات دیگری نیز در باب حکمت در قرآن و اندیشه اسلامی مطرح است. مثلاً این رویکرد ابنعربی که کتاب را شریعت و حکمت را طریقت یا علم باطن میداند. مشروح معانی فوق در متن مقاله خواهد آمد، به ویژه با توجه به نسبت مهم و بنیادینی که میان نظریه و عمل در بطن حکمت وجود دارد؛ امری که اگر درک شود و تبدیل به سنت جاری در تمدن اسلامی شود، الگویی کامل و متعالی برای ترقی و پیشرفت جامعه اسلامی خواهد بود. ریشه «حکم»، 69 بار در صور مختلف در قرآن استفاده شده است که مهمترین کاربرد آنها در واژههای حُکم و حکمت است.
در این مقاله مطمح نظر، واژه حکمت است به ویژه با توجه به آیه شریفه «يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ» که نشان از حقیقت حکمت به عنوان علم و دانشی بسیار عمیق و ژرف دارد و البته در بیان دیگر حکمت بالغه «حِكْمَةٌ بَالِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ». این مسئله خصوصاً با رجوع به آیاتی که حکمت را در کنار کتاب آورده («لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ») و یا برخی پیامبران و اولیا را بهرهمند از حکمت الهی دانسته («وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ») روشنتر و مستحکمتر نیز میشود.
بنابراین بدون هیچگونه تردیدی حکمت، عالیترین نوع دانش در قرآن است؛ عالیترین دانشی که از یکسو خیر کثیر و عطیه خداوندی است و از دیگر سو نسبتی ذاتی با کتاب دارد.
به عبارتی ویژگیها و خصوصیات حکمت در قرآن خیر کثیر، دانش بالغه، هبه الهی و تلائم ذاتیِ این خیر کثیر با عمل است. این معنا نکته کلیدی این مقاله در شرح یک الگوی موفق قرآنی در تلائم نظریه و عمل است؛ همان مفهومی که با برجسته شدن و محوریت یافتن در قرون اولیه اسلامی، زیربنای عصر طلایی تمدن اسلامی شد.
مفهوم لغوی، تفسیری و تأویلی حکمت
ضرورت ایجاب میکند نخست، نظری تبارشناسانه به مفهوم لغوی حکمت اندازیم و کاربرد مفهومی آن در قرآن را مورد تأمل قرار دهیم. مهمترین منبع مورد وثوق متفکران مسلمان مفردات راغب اصفهانی است. مرحوم راغب «حکم» را در تمامی اشکال کاربردیاش در قرآن مورد استنباط قرار داده و ماهیت لغوی آن را کاملاً روشن ساخته است: حكم اصلش منع و بازداشتن براي اصلاح و حكم در اصل منع از ظلم و ستم است.
لگام و دهانه حيوان را نيز، حكمه ناميدهاند. ذات لغوی حکم منع و بازداشتن است و این معنا با گوهریترین اصل اخلاقی اسلام یعنی تقوی مشابهت تام و تمام دارد. تقوی پرهیز است و حکمت منع. تقوی پرهیز انسان است از سقوط در ورطه حیوانی با پناه بردن به تزکیه و تطهیر نفس و حکمت نیز همان تقوی است اما بازداشتن نفس از سقوط در ورطه جهل و نادانی با استمداد از عقل و دانش. دقیقاً از همین رو است که راغب چون به واژه حکمت میرسد آن را با علم و عقل به حق رسيدن معنا میکند.
پس حكمت از خداي تعالي شناسايي اشيا و ايجاد آنها از سوي او بر نهايت استواري و حكمت از انسان شناختن موجودات و انجام نيكيها و خيرات است، و اين همان چيزي میباشد که قرآن با آن لقمان را توصيف كرده و تمام حكمت را با وصفي که از آن کرده خبر داده است.
اگر درباره خداي تعالي گفته ميشود که او حكيم است، معنايش بر خلاف معنایي است که ديگري با آن وصف ميشود، زیرا خداي تعالي گويد: «ألَيسَ اللّهُ بِأَحكَمِ الحاكِمِين». اگر قرآن با واژه حكيم توصيف ميشود براي اين است که قرآن دربرگيرنده و متضمن حكمت است «الر تِلكَ آياتُ الكِتابِ الحَكِيم» و بر اين اساس است آيه «وَ لَقَد جاءَهُم مِنَ الأَنباءِ ما فِيهِ مُزدَجَرٌ، حِكمَةٌ بالِغَةٌ» گفتهاند: حكيم در معني به معنای محكم است مثل آیه «أُحكِمَت آياتُهُ» براي اينكه آن آيات داراي حكمي است محكم و مفيد، پس هم معني حكيم و هم محكم در آن هست. حكم اعم از حكمت است، پس هر حكمتي، حكمي است و هر حكمي، حكمت نيست؛ زيرا حكم داوري به چيزي عليه چيز ديگر است.
پيامبر (ص) فرمود: «إنّ من الشّعر لحكمة» يعني در شعر قضيه و موضوعي صادق است. همچنین فرمود: «الصّمت حكم و قليل فاعله». حكم در اين حديث يعني حكمت (سكوت حكمت است و عملكننده به آن كم). و در آيات «وَ يُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَ الحِكمَةَ» و «وَ اذكُرنَ ما يُتلي فِي بُيُوتِكُنَّ مِن آياتِ اللّهِ وَ الحِكمَةِ» گفتهاند: حكمه يعني آنچه را که قرآن بر آن خبر داده که «إِنَّ اللّهَ يَحكُمُ ما يُرِيدُ» چيزي را که خداوند ميخواهد آن را حكمتي قرار ميدهد و خود تشويقي بر بندگان است تا بر حكم و فرمان خداي خشنود باشند.
از معنای لغوی حکمت گفتیم، از معنای تفسیری آن نیز بر بنیاد یکی از تفاسیر گرانقدر شیعی یعنی المیزان بگوییم. مرحوم علامه در شرح آیه مشهور سوره بقره «يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ» میفرمایند: و کلمه حكمت به کسره حا بر وزن فعله است، كه وزنى است مخصوص افاده نوع، يعنى دلالت بر نوع معنایى مىكند كه در اين قالب درآمده پس حكمت به معناى نوعى احكام و اتقان و يا نوعى از امر محكم و متقن است، آن چنانکه هيچ رخنه و يا سستى در آن نباشد و اين كلمه بيشتر در معلومات عقلى و حق و صادق استعمال مىشود و معنايش در اين موارد اين است كه بطلان و كذب به هيچ وجه در آن معنا راه ندارد و اين جمله دلالت دارد بر اينكه بيانى كه خدا در آن بيان حال انفاق و وضع همه علل و اسباب آن را و آثار صالح آن در زندگى حقيقى بشر را شرح داده، خود يكى از مصاديق حكمت است.
پس حكمت عبارت است از قضاياى حقهاى كه مطابق با واقع باشد، يعنى به نحوی مشتمل بر سعادت بشر باشد، مثلاً معارف حقه الهيه درباره مبدأ و معاد باشد و يا اگر مشتمل بر معارفى از حقايق عالم طبيعى است، معارفى باشد كه باز با سعادت انسان سر و كار داشته باشد، مانند حقایق فطرى كه اساس تشريعات دينى را تشكيل مىدهد. در آیه «و من يوت الحكمة فقد اوتى خيرا كثيرا» معناى جمله روشن است نكتهاى كه بايد تذكر داد، اين است كه نامِ دهنده حكمت را نبرده و اين دو دلیل دارد: يكى اينكه جمله قبلى كه فرمود: خدا حكمت را به هر كس كه بخواهد مىدهد، دلالت مىكند بر اينكه در جمله مورد بحث، «دهنده حكمت» خدا است.
دلیل دوم اين بود كه بفهماند حكمت به خودى خود، منشأ خير بسيار است، هر كس آن را داشته باشد، خيرى بسيار دارد و اين خير بسيار از اين جهت نيست كه حكمت منسوب به خدا است و خدا آن را عطا كرده، چون صرف انتساب آن به خدا باعث خير كثير نمىشود، همچنان که خدا مال را مىدهد ولى دادن خدا باعث نمىشود كه مال، همه جا مايه سعادت باشد.
نکته ديگر اينكه فرمود: «حكمت، خير كثير است» با اينكه جا داشت به دلیل ارتفاع شأن و نفاست امر آن به طور مطلق فرموده باشد «حكمت خير است» و اين به آن دلیل بود كه بفهماند خير بودن حكمت هم منوط به عنايت خدا و توفيق او و مسئله سعادت منوط به عاقبت و خاتمه امر است، چون ممكن است خدا حكمت را به كسى بدهد، ولى در آخر كار منحرف و عاقبتش شر شود. چنانچه میبینیم مرحوم علامه حکمت را قضایای حقه منطبق با واقع میداند؛ قضایای محکم و متقنی که وضع همه علل و اسباب عالم و مهمتر آثار صالح آن در زندگى حقيقى بشر را شرح میدهند.
این ظهورِ آثار صالح در حیات انسان، حکمت را از عرصه نظری صرف به عرصه اعمال و آثار میکشاند و این یکی از گوهریترین وجوهات مفهوم و معنای حکمت است؛ مفهومی که به روشنترین وجه ممکن نسبت میان نظر و عمل را بیان میکند.ابنعربی نیز با استناد به آیه شریفه «وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ» حکمت را علم باطن میداند و کتاب را علم ظاهر. از منظر او حکیم است که هر شیئی را در موضع خاص خویش مینهد. بنابراین حکیم، واضع عادل است که بنا به این خصوصیت قدرت حُکم مییابد. مفهوم حکمت نزد ابنعربی بسیار وسیع، دقیق و عمیق است.
رویکرد باطنگرای او به مفهوم حکمت، این اصطلاح را به جامعترین کلمه در اندیشه اسلامی تبدیل میسازد. یعنی نه تنها در قلمرو اندیشه بیانگر عالیترین مفهوم نظری در تمدن اسلامی است (و از همین رو دو شاخه نظری مهم جهان اسلام به جای استفاده از اصطلاح فلسفه از واژه حکمت استفاده کردهاند: حکمةالاشراق و حکمت متعالیه) بلکه شمول این معنا وجه عرفانی تمدن اسلامی را نیز در بر میگیرد.
بر این نکته از این رو تأکید میکنیم که معمولاً در طول تاریخ اندیشه در تمدن اسلامی بر وجه نظری حکمت تأکید و از وجه عملی آن تا حدودی غفلت شده است. نوشتار حاضر در ادامه لقمان را به عنوان حکیمی که رسماً حکمت خود را از خداوند آموخته و نیز از این رو که نبی نیست بلکه یک انسان عادی است و به این دلیل شمول و اُسوگی او تمامی حوزههای بشری را شامل میشود بررسی میکند.
لقمان و حکمت عملی او
لقمان از جمله انسانهایی است (و نه لزوماً انبیا) که از حضرت حق حکمت الهی را دریافت داشته است: «وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ». این گوهر گرانبها و علم معیار در اندیشه اسلامی خاص انبیا نیست و هر که جان خالص و روح در زمزم خلوص تطهیر کند، خداوند خود چشمههای حکمت را از قلبش بر لسانش جاری میسازد.
حال به ظهور این حکمت در اقوال و مواعظ لقمان توجه کنید تا دریابید جنس این مواعظ تا چه حد عملی و روشن است. لقمان به فرزندش میفرماید: فرزندم به خداوند شرک مورز، زیرا ظلمی عظیم است و پسرم آگاه باش خداوند متعال تمامی اعمال انسان را اگر چون خردلی پنهان در سنگها یا آسمانها و زمین باشد، محاسبه خواهد کرد.
دلبندم نماز بخوان، آمر به معروف و ناهی از منکر باش و بر آنچه پیش میآید صبوری کن. فرزندم با تکبر روی زمین راه مرو و با تَبختُر از مردمان روی برمگردان در رفتارت میانهرو باش و سخن آرام گو. بنابراین از یکسو ذات مفهومی حکمت در قرآن که تلائم دو سویه نظر و عمل و از دیگر سو تأکید قرآن بر لقمان و مواعظ روشن و عملی او که به تعبیر این کتاب ناشی از حکمت خدادادی او است، نشان میدهد در اندیشه اسلامی هیچ نظری اگر به منصه ظهور و عرصه عمل و اثر نرسد، معتبر نبوده و حجیت ندارد و نیز هیچ عملی اگر مستند به یک نظرگاه راسخ و متقن و مطمئن نباشد منشأ آثار و برکاتی در حیات انسان نخواهد بود.
بنابراین هر فکر و فعلی، هر اندیشه و عملی، هر نظر و اثری میبایست با هم مد نظر قرار گیرد و این همان حقیقت حکمت است. حال اگر الگو را چنانچه علمای لغت متفقاً نمونه، سرمشق و طرحواره تعریف کردهاند، مبنای انجام هر عمل دقیق، متقن و درستی بدانیم به دیگر سخن از حکمت سخن گفتهایم. کلمه حکمت در اندیشه اسلامی نه تنها سرمشق و نمونة افکار و افعال، که در ذات خود بیانگر کیفیت و غایت هر فکر و فعلی نیز است.
در پایان این مختصر بر این نکته بنیادی تأکید میکنم که حکمت با تمامی عمق و در عین حال شمول و وسعت معنایی خود، باید حاکم بر الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، در همه ابعاد از مبانی تا غایات، باشد. به یک عبارت ضروری است حکمت، جان و روح مطلق ِحاکم بر الگوی پیشرفت باشد که تلاش شده است همین گونه باشد.
No tags for this post.