کسی که شبیه ما نیست، برچسب می خورد
آنها وقتی به کسی که مشابهشان لباس نمیپوشد، انگ یا برچسب میزنند: گاه فرد دیندار به او میگوید «بی دین» یا فرد اشراف زاده او را «بی اصل و نسب» می نامد. به هر حال هر دو به او برچسب زده اند، چراکه پوشش او را مشابه خود نیافتهاند. همانطور که برای هیپیها در دهههای ۶۰ و ۷۰ گفته میشد.
اغلب بکر (Becker) به عنوان نظریه پرداز «برچسبزنی» (Labeling Theory) شناخته میشود؛ سوسیالیستی که به گروههای حاشیه ای در جامعه می پرداخت. اما این نظریه سریع به سرعت به «جرم شناسی» نزدیک شد.
برچسبها گویی نوعی انتقام اجتماعی از کسی است که قواعد جامعه را تغییر میدهد. برچسب به بخشی از جامعه این مجوز را می دهد تا علیه بخش دیگر اعمال مجازات کنند. انگار وقتی برچسب «بی دین» زده میشود، حالا آن بخش دیندار مجوز می یابد تا او را کیفر دهد، همانطور که وقتی بخش دیگر جامعه به آنها برچسب «ایدئولوژیک» یا «دین دار افراطی» می زند، مجوز آن را می یابد تا آنها را بی منطق و بی دانش قلمداد کند. در کل کسی که شبیه ما نیست، کسی که «دیگری» است؛ همان کسی است که برچسب میخورد!
برچسب زنی به همین دلیل نزدیک به جرم شناسی میشود؛ چون برچسب نقطه آغازین بسیاری از جرمهاست؛ همان جایی که مجرم آسودگی وجدان می یابد از خشونت ورزیاش! همان جایی که «خفاش شب» این اجازه را به خود می دهد تا زنانی را به خشن ترین وجه به قتل برساند، یا همان جایی که زورگیر خیابانی، طلبهای را به قتل می رساند! آنها سرشار از تنفر «دیگری» بودند؛ همان دیگری که حالا یک برچسب داشت تا بتوان او را کشت، چه او را فاحشه بنامند، چه او را افراطی!
خشونت افسار گسیخته
جامعه امروز به روایت آمار بگیریم یا مشاهده شخصیمان، سرشار از خشونت شده است. خشونتی که از همین برچسب زنیها آغاز میشود. جایی که افراد جامعهای بی محابا به خود اجازه می دهند تا هر «دیگری» را به هر انگی برنجانند. وقتی برچسبها در تریبونهای رسمی تولید میشوند؛ حتما بخش غیررسمی آمادگی انگهای بیشتر و خشونت ورزی بالاتر دارد.
این روزها تنها مشاهده شبکههای اجتماعی به ما نشان میدهد تا چه حد برچسب زنی تفریح روزمره شده است. برچسبهایی که ابتدا در قالب واژههای پاسخ به یک توییت آغاز میشود؛ سپس تبدیل به یک برچسب استاندارد میشوند؛ از جاعشی، افراطی و بازجو گرفته تا غربزده، فتنهگر و نفوذی. برچسب ابتدا غیررسمی است، شاید واژهای باشد که از یک سخنرانی وام گرفته شده، اما به مرور و توسط بخشی از جامعه تبدیل به برچسب میشود تا از این طریق «دیگری» را از میدان خارج کنند.
برچسب اما نقطه آغازین فرآیندی است که در ادامه مسیر تجسم و تبلو مییابد؛ تبدیل به چاقو و گلوله و طناب میشود. برچسبها درست مثل شعر اریش فرید میشود که:
بچهها شوخی شوخی
به قورباغهها سنگ میزدند
قورباغهها
جدی جدی میمردند.
حالا میتوان گفت برچسبها شوخی شوخی تولید میشوند تا «دیگری» جدی جدی قربانی شود!
برچسبزنی تکنیک سیاسی
اما برچسبزنی حالا بیش از امری اجتماعی تبدیل به تکنیکی سیاسی شده است. در این تکنیک سیاسی، مخالف یا دیگری را باید برچسب زد. با برچسب میتوان او را تا هر کجا میخواهی ببری. میتوان به او گفت نفوذی یا بازجو! در هر حال او پس از برچسب دیگر تاثیرگذاری سابق را ندارد!
برچسب هم بر ذهن فرد گیرنده و هم بر ذهن مخاطب او تاثیرگذار است. کافی است اقتصاددانی را برچسب لیبرال بزنید؛ صرفنظر از آنکه او چه عقیدهای داشته باشد؛ دو اتفاق میافتد: اقتصاددان برای اثبات آنکه لیبرال نیست، تمامی حرفهایش تبدیل به واکنش میشود؛ دیگر حرفهایش و ایدههایش را از ترس نشانه اثبات آن برچسب فرومیخورد. او آزادی عقیدهاش را به همین سادگی از دست میدهد. اما همزمان مخاطب او نیز فرومی ریزد؛ کسانی که لیبرالیسم دوست ندارند، به دلیل این انگ دیگر حرف هایش را نخواهند شنید و آنانکه طرفدار لیبرالیسم اقتصادی هستند؛ چون عقاید او را هم راستا با اقتصاد لیبرال نمی دانند؛ به نقد او برمی خیزند!
نتیجه راهبردی
برچسب ساده ترین راه بیاثر کردن کنشگران اجتماعی است. راهی ساده برای حذف رقیب؛ اما پرهزینه برای جامعه! جامعه از طریق برچسبها امکان گفتگو را از دست میدهد! آنها دیگر نمیتوانند آزاداندیشانه سخن بگویند و مخاطب آنان نیز با عینکی پر از سوءتفاهم به شنیدن و نقد آن کنشگر میپردازد.
برچسب زنی نشانه خشونت ورزی جامعه ای است که برای انتقام به انتظار یک برچسب نشسته است. امید که بر این شعله نفس ما ندمد! برچسب ها را از کلام خود پاک کنیم و یادمان باشد یک برچسب تفاوتش با یک مفهوم جایی است که یک فرد یا گروه مشخص را نشانه می گیرد و مجوز اعمال خشونت می دهد.
*امیر ناظمی_رئیس سازمان فناوری اطلاعات ایران
No tags for this post.