جهان سازان دنیای مارول

فیلم سینمایی انتقامجویان، نبرد بینهایت به پدیده سال جاری سینما بدل شده است.

موفقیتی خیره کننده که با فروش بینظیر هفته نخست آغاز شد و با دریافت نقدهای عموما مثبت و حکمرانی بر گیشه های سینمای جهان ادامه یافت.

فیلم سینمایی انتقام جویان، نبرد بینهایت، تازهترین فیلم از مجموعه دنیای سینمایی شرکت مارول است.

مارول یکی از دو غول اصلی تولید کننده داستانهای کمیک است که ده سال پیش استدیوی فیلمسازی مستقل خود را مسئول طراحی و ساخت دنیای سینمایی ابرقهرمان های خود کرد.

استدیوی مارول که زیر مجموعه شرکت دیزنی به شمار میرود، این دنیای سینمایی را با ساخت و اکران نخستین فیلم مرد آهنی (Iron Man) آغاز کرد.

با موفقیت این فیلم بود که مارول قهرمانان دیگر خود را به روی پرده آورد. اما موفقیت مکرر داستان مارول و دنیای سینمایی آن تنها در محبوبیت شخصیتهای کمیک نبود.

کمپانی رقیب مارول، یعنی دی سی کمیک که امتیاز برخی از محبوب ترین شخصیت های کمیک از جمله سوپرمن، بت من و زن شگفت انگیز را در اختیار دارد، در ساخت دنیای خود با افت و خیز فراوان روبرو بوده است.

آثار این کمپانی گاهی مانند سه گانه شوالیه تاریکی به کارگردانی کریستوفر نولان به اثری کلاسیک و تحسین شده بدل شده و گاه با آثاری مانند جوخه انتقام یا لیگ عدالت یا بت من علیه سوپرمن نه منتقدان را راضی کرده است و نه هواداران را.

موفقیت مارول در ساخت این دنیا به گروه بزرگی از ایده پردازان و معماران دنیای خیال باز می گردد.

گروهی که به رهبری کوین فاگی، بر ابَرپروژه دنیای سینمایی مارول نظارت و آن را معماری می کنند.

مارول برای ساخت و ادامه پروژه سینمایی خود، با چالش های متعددی موتجه بود.

نخست اینکه مارول امتیاز آثار سینمایی همه شخصیتهای محبوب خود را در اختیار نداشت. سالها قبل  و زمانی که این شرکت با بحرانی مالی دست و پنجه نرم میکردف مارول امتیاز برخی از محبوبترین شخصیت های خود از جمله شخصیتهای دنیای مردان – ایکس، شخصیت های دنیای اسپایدر من و شخصیت های دنیای چهار شگفت انگیز را به واگذار کرده بود.

بدین ترتیب و در حالی که این آثار و امتیاز استفاده از آن ها در اختیار مارول نبود، این شرکت میباسیت داستانهای خود را بر مبنای شخصیت های کمتر معروف خود بنا کند.

چالش دوم پیش روی مارول و دنیا سازی این شرکت این بود که اگرچه تقاطع شخصیت ها در داستان های یکدیگر در دنیای کمیک ها سابقه طولانی داشته است اما باید فرمول تازه ای برای این کار در بخش سینمایی نوشته می شد.

در پایان عنوان بندی فیلم مرد آهنی که ده سال پیش به روی پرده آمد، ساموئل ال. جکسون در نقش نیک فیوری، مدیر گروهی موسوم به شیلد، در حضوری کوتاه به شخصیت آیرون من یادآور می شود که او وارد دنیایی بزرگ تر شده است و بدین ترتیب بذر این دنیای در هم تنیده کاشته می شود.

با این وجود هیچ نقشه راهی وجود نداشت که تهیه کنندگان این شرکت بتوانند مسیر نهایی را پیش بینی کنند. آنها باید معادله ای چند مجهولی را حل می کردند.

از یک سو موفقیت هر فیلم باید به طور مستقل تضمین می شد. شکست هر فیلم می توانست پایان بخش داستان یکی از شخصیت هایی باشد که شاید در آینده باید نقش مهم تری را ایفا کند.

دوم اینکه هر فیلم در شرایطی که به خودی خود باید فیلمی دیدنی و موفق از آب در می امد باید می توانست بخشی از یک کمان روایی و داستان گویی بزرگ تر را دنبال کند و بخشی از قطعات پازلی را تکمیل کند که در نهایت قرار بود کنار هم قرار بگیرند و تصویر کامل را ایجاد کنند.

از سودی دیگر مانند هر فیلمی بر اساس واکنش مخاطبان باید شخصیت ها و نحوه پردازش آن ها تغییر می کرد تا ضمن اینکه داستان مستقل هر فیلم و داستان کلی کمان داستان گویی بزرگ تر رعایت می شد، مخاطب از تکرار یک داستان خسته نمی شد.

این بخش مهمی بودو. فرمول موفقیت هر فیلم را نمی شد یک به یک برای فیلم دیگر تکرار کرد. به همین دلیل هم مارول به دنبال استعدادهای تازه و کمتر آشنایی رفت که بتوانند ضمن تعریف دو داستان مستقل و بخشی از داستان کلی به اندازه کافی خلاقیت، نوآوری و صدا و لحن شخصی را وارد این دنیا کنند.

به همین دلیل هم هر یک از فیلم های مارول لحن و رنگ خاص خودش را دارد. و در حالیکه فضای آشنای را به ذهن مخاطب می آورد و به او یادآور می شود که در این دنیا است اما حال و هوای خود را دنبال می کند.

اگر همه این چالش های خلاقانه کافی نیست به یاد بیاورید که تهیه کنندگان چه مشکلات حقوقی و قرار دادی را باید با عوامل خود پیش می بردند تا مطمئن شوند برخی از مهم ترین ستاره های سینمای جهان متعهد به ادامه و ایفای نقش خود شوند و در مواردی که برخی از آن ها از داستان کنار می رود بهانه و روایت درستی برای حذف او از داستان بیابند.

فیلم اونجرز: نبرد بی نهایت، تا کنون اوج تلفیق این دنیای سینمایی به شمار می رود. بیش از شصت شخصیت که در طی ده سال و فرآیند 19 فیلم معرفی و پرداخته شدند گردهم آمدند تا در روایتی خیره کننده و دو ساعت و نیمه بخش مهمی از داستانی را روایت کنند که احتمالا منجر به تغییر این دنیای  سینمایی خواهد شد.

درباره فیلم اونجرز به دلیل اینکه هنوز روی پرده است و بسیاری از مخاطبان هنوز فرصت دیدن آن را نداشته اند باید بعدتر نوشت. اگرچه می توان به گفته منتقدان اعتماد کرد که فیلم با وجود انبوه شخصیت های خود توانسته است نه تنها داستانی خوب و شوکه کننده را روایت کند که روایتی تازه و کمتر گفته شده از شخصیت منفی را روایت می کند.

اما شاید مهم ترین بخشی از داستان اونجرز که باید مورد توجه قرار بگیرد، نه داستان و فیلم که ابرپروژه دنیای سینمایی مارول باشد.

مدیریت دنیایی با صدها و هزاران پارامتر برای روایتی که قرار است طی بازه ای در حدود ده ساله به نتیجه برسد.

ترکیب ماهرانه ای از برنامه ریزی دقیق و طولانی مدت که همزمان در برابر رویدادهای جزیی واکنش نشان می دهد و انعطاف پذیر است. هدف بزرگی که برای رسیدن به آن به اندازه کافی زمان و انرژی گذاشته می شود اما همزمان میل رسیدن به آن مسیر را چنان تنگ و باریک نمی کند که خلاقیت فردی بمیرد و همه مجبور به تکرار یک ساختار مشابه شوند.

مدیریت کلانی که می تواند با قدم زدن بر مرزی باریک، بدون آنکه آزادی خلاقانه کارگردان و عوامل یک فیلمش را از آن ها بگیرد، آن ها را در مسیر داستان گویی بزرگ تر نگاه دارد و نسبت به واکنش ها و انتقادها و تغییرات مختلف واکنش نشان دهد.

این واقعیت که برنامه ها و اهداف ما تنها به این دلیل که ما آنها را ترسیم کرده ایم و به زبان آورده ایم به متن حک شده در سنگ بدل نمی شوند و برای رسیدن به آن باید به طور دایم نسبت خود و شرایطمان با آن هدف را بسنجیم و اگر مسیر را اشتباه می رویم آن را اصلاح کنیم و سرعتمان را نه بر مبنای دیگران و رقبا که بر اساس به سلامت و موفقیت رسیدن به مقصد تعیین کنیم.

گروه رهبری ابر پروژه سینمایی به رهبری مارول موفق شده است در دهه اول خود با موفقیت این مسیر را بپیمایند. مسیری که بعد از سه فیلم دیگر (انت من و واسپ، کاپیتان مارول و در نهایت قسمت چهارم انتقام جویان که هنوز عنوان آن ارایه نشده است) به پایان این دوران خود خواهد رسید و احتمالا بر پایه آن مارول مسیر دنیای تازه خود را معماری خواهد کرد.

زمانی که این فیلم را می بینید در کنار تمام داستان ها و جذابیت ها و روایت های آن به این فکر کنید که چه مسیر شگفت انگیز طی شده است تا چنین فیلمی ساخته شود.

با دیدن این مسیر پشت سر دیدن اینکه اونجرز به چنین موفقیتی رسیده است و رکورد پرفروش ترین افتتاحیه فیلم را از آن خود کرده است دیگر عجیب نخواهد بود.

 

پوریا ناظمی

 

No tags for this post.

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا