علمی‌تخیلی دقیقا چیست؟

بهتر است مختصری شفاف‌سازی کنم: اشاره‌ام به این نکته است که معمولاً در علومِ دقیقه هر پدیده‌ای تعریفِ مشخصی دارد یا دست‌کم با تقریبِ خوبی حدود و ثُغورش معلوم است. اما ادبیات نه خودش و نه جزئیاتش به این راحتی‌ها به قالبِ تنگِ تعریف درنمی‌آیند. عینِ ماهیِ لیز است که مدام از دستِ صیادِ گرسنه‌ی عجول فرار می‌کند. تلاش می‌کنی معلوم کنی چه چیزی علمی‌تخیلی «هست»؛ آن‌وقت یک نفر یک کتاب مثال می‌زند و رشته‌ها پنبه می‌شود. بعضی کتاب‌ها در مرز ع.ت و فانتزی حرکت می‌کنند و گاهی هم به ادبیاتِ جریانِ اصلی نزدیک می‌شوند. استانیسلاو لِم در یکی از کتاب‌هایش تصویری می‌سازد که الان به دردِ من می‌خورَد: شخصیتِ اصلیِ کتاب سوار بر فضاناوش به سمتِ سیاره‌ای می‌رود و با خودش می‌گوید که فلان‌قدر با سیاره «فاصله» دارد؛ بعد از خودش می‌پرسد که دقیقاً از کجا «فاصله از سیاره» به «ارتفاع از سیاره» مبدل می‌شود؟ تلاش برای تعریفِ علمی‌تخیلی هم از قماشِ همین تصویر است. معلوم نیست از کجا داستانِ عادی شروع می‌شود و کجا به علمی‌تخیلی می‌رسد.

اما بزرگانی از اهلِ ادبیاتِ علمی‌تخیلی تلاش‌شان را کرده‌اند که چنین تعریفی به دست بدهند. من هم چند تایشان را انتخاب کرده‌ام و کم‌کم با شما در میان می‌گذارم. این بار به ارتباطِ علم و علمی‌تخیلی می‌پردازم.

به اعتقادِ خیلی‌ها، حضورِ علم و تنیدگی‌اش در داستان رُکنِ رَکینِ علمی‌تخیلی است.

جیمز گان (James Gunn)، نویسنده‌ی بزرگِ عصرِ طلاییِ ع.ت، می‌گوید: «علمی‌تخیلی شاخه‌ای از ادبیات است که با تأثیراتِ "تغییر" بر مردم در عالمِ واقعیّات سر و کار دارد؛ بدین معنا، داستان ممکن است در گذشته یا آینده یا در مکان‌های دور از دسترس واقع شود. داستانِ علمی‌تخیلی اغلب به تغییراتِ علمی یا فناورانه می‌پردازد و معمولاً شامل بر مضامینی است که بزرگ‌تر از فرد یا جامعه هستند؛ اغلب تمدن و یا خودِ نژاد در معرضِ خطر قرار می‌گیرد.»

رابرت هاینلاین (Robert Heinlein)، یکی از سه غولِ ادبیاتِ ع.ت، هم به نحوی موجزتر اما دقیق‌تر همین را می‌گوید: «تفکرِ واقع‌گرایانه درباره‌ی رویدادهای احتمالیِ آینده، از طریقِ فهمِ کاملِ طبیعت و [فهمِ] اهمیتِ روشِ علمی که سخت بر آگاهیِ دقیق از جهانِ خارج [عالم واقعیّات]، گذشته و حال، استوار است.» تنها ایرادِ جمله‌ی هاینلاین تأکیدش بر آینده در ابتدای جمله‌اش است. علمی‌تخیلی به‌هیچ‌وجه در قید و بندِ آینده نیست؛ هرچند «اکثرِ» داستان‌هایش در آینده رخ بدهند.

استانیسلاو لم (Stanislaw Lem)، نویسنده‌ی تکرارنشدنیِ لهستانی، نویسنده‌ی سولاریس، می‌گوید: «شالوده‌ی علمی‌تخیلی این است که هر آن‌چه نمایانده می‌شود، باید از پای‌بست به روشِ تجربی و عقلانی تفسیرپذیر باشد. در علمی‌تخیلی هیچ نمودِ توضیح‌ناپذیر یا هیچ ماوراءالطبیعه‌ای یا هیچ [نیروی] پلیدی یا شیطانی نمی‌تواند باشد… ترکیبِ وقایع هم باید محتمل بنماید.»

بعضی‌ها هم قضیه را خیلی ساده برگزار می‌کنند؛ مثلِ منتقد و ویراستارِ اسکاتلندی، دیوید پرینگل (David Pringle): «علمی‌تخیلی شاخه‌ای از ادبیاتِ فانتزی است که از زاویه‌دیدِ خیال‌انگیزِ علمِ مدرن سود می‌جوید.»

اما تئودور استورجن (Theodor Sturgeon) (یکی از اولین استادانِ اعظمِ علمی‌تخیلی و فانتزی در امریکا) بحثِ «تنیدگی و جدایی‌ناپذیریِ» علم از علمی‌تخیلی را فراموش نمی‌کند: «این عبارت [علمی‌تخیلی] صرفاً برای داستانی می‌تواند به کار رود که اگر محتوای علمیِ داستان را کنار بگذاریم، روایتِ داستان عقیم شود.»

خوب تا این‌جای کار شهادتِ بسیاری از بزرگانِ این شاخه از ادبیات را درباره‌ی اهمیتِ علم در علمی‌تخیلی خواندیم. اما محبوب‌ترین تعریفِ علم‌گرایانه‌ای که شنیده‌ام مالِ نویسنده‌ای کانادایی است به نام جودیت مریل (Judith Merril): «داستان علمی‌تخیلی درباره‌ی علم نیست؛ بلکه داستانی است که می‌کوشد "معنا" را در علم و در فناوریِ علمی‌ای که ما در حال ساختنش هستیم بیابد.»

این تعریف‌ها سوای علم، سه کلیدواژه دارند: «تغییر» (که بر اثرِ علم رخ می‌دهد) و «تأثیر» (یعنی تأثیرِ علم و فناوری بر جامعه و تمدن) و «معنا» (یعنی اهمیتِ نمادینِ تغییراتِ ناشی از علم).

ادبیاتِ علمی‌تخیلیِ به تصورِ من داستانِ علمی‌تخیلی به این سه کلیدواژه می‌پردازد و علم هم طبعاً در آن تنیده و از آن جدایی‌ناپذیر است. شاید بشود داستانی نوشت که شامل بر همه‌ی این کلیدواژه‌ها نباشد ولی علم در آن تنیده باشد. اما گمان کنم چنین داستانی علمی‌تخیلیِ عقیم باشد یا علمی‌تخیلیِ ناقص.

در آخرِ بحث، می‌خواهم ناگهان مسیرِ حرف‌هایم را عوض کنم: احتمالاً بارها از خودتان پرسیده‌اید که «چرا ما در ایران ادبیاتِ علمی‌تخیلیِ تألیفی [تقریباً] نداریم؟» به دو بندِ آخرِ مطلبم نگاه کنید. علم چه تغییرِ معناداری را در جامعه‌ی ما پدید آورده و چه تأثیرِ کلانی بر جامعه و تمدنِ ما گذاشته است؟ تغییراتِ ناشی از فناوری بر زندگیِ فردیِ ما مسلماً محسوس است؛ اما آیا روابطِ میان‌فردیِ ما در مقیاسِ وسیع زیر و زبر شده است؟ روابطِ ما شهروندان با حکومت چه (ماهیتش، نه نوعش)؟ جایگاه‌مان در تاریخ؟ تصویری که ما از خودمان داریم؟ علم چه چیزِ بنیادینی را در زندگی‌مان زیر و زبر کرده است؟ به گمانِ من، هرچند تنها دلیلِ فقدانِ ادبیاتِ علمی‌تخیلی در ایران این‌ها نیست، بنیادی‌ترین دلیلش همین است.

در نوشته‌های بعدی‌ام هم به بحثِ تعریفِ ع.ت برمی‌گردم و مفصل‌تر از آن حرف می‌زنم، هم به بحثِ چراییِ نبودِ علمی‌تخیلیِ تألیفی در ایران.

 

حسین شهرابی / مترجم سبک علمی-تخیلی

 

 

No tags for this post.

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. سلام
    متن خوب و دقیقی بود خصوصا اون قسمت آخرش که مربوط به جامعه شناسی داستان های علمی تخیلی مربوط میشد!
    آقای شهرابی اگه امکانش هست آثار جامانده ی سی کلارک و آسیموف و هاین لاین و استانیسلاو لم و … رو که قبلن ترجمه نشده رو به فارسی برگردونید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا