از رضا عباسی تا فرشچیان

به گزارش سیناپرس اصفهان ،با آشنایی نقاشان ایرانی با هنر اروپا در دوره‌ی صفوی که مصادف بود با رنسانس در غرب، رفته رفته سلیقه‌ی پادشاهان صفوی که اصلی‌ترین حامیان هنرمندان بودند، به سمت هنر غربی متمایل شد. نقاشی غربی که با تکنیک رنگ‌و روغن اجرا می‌شدو در آن پرسپکتیوو مسئله‌ی نورو سایه از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بودو پرتره یکی از مضامین اصلی نقاشی بود، نگارگری ایرانی را به شدت تحت تاثیر قرار داد.

رضا عباسی که سرآمد نگارگران این دوره است، با این که از نورو سایه‌ هیچ‌گاه استفاده نکرد، اما در مضمون کارهایش به سمت کشیدن پرتره پیش رفت. چیزی که تا قبل از او مسیری جدی در نگارگری ایران نبود. البته بعد از رضا عباسی، پسرش، محمد زمان‌و دیگران از پرسپکتیوو سایه‌- روشن استفاده کردندو مضامین متنوع‌تر را به کار بردند.

 این روند ادامه پیدا کردو نقاشی ایرانی به سوی نقاشی رئال‌‌و فیگوراتیو پیش رفت تا در دوره‌ی قاجار با ورود عکاسی به ایران‌و ظهور کمال‌المک سلیقه‌ی عمومی شدیدا به سمت این نوع نقاشی پیش رفت‌و نگارگری به حاشیه‌ی کامل رفت. البته در این بین هنرمندانی مثل حسین بهزاد در تهران‌و میرزا آقا امامی در اصفهان بودند که تلاش می‌کردند با نوآوری‌های خود، سنت نگارگری را ادامه دهند. در این بین محمود فرشچیان چهره‌ای ممتازو شناخته شده است.

محمود فرشچیان

محمود فرشچیان که متولد 1308 خورشیدی است. آموزش هنر را نزد میزا آقا امامی شروع کرد. پس از آن در مدرسه‌ی هنرهای زیبای اصفهان ادامه تحصیل دادو برای ادامه‌ی تحصیل به اروپا سفر کرد.

محمود فرشچیان که مشهورترین‌و با نفوذترین نقاش معاصر ایرانی است، با ارائه‌ی کارهای مذهبی مثل عصر عاشوراو ضامن آهوو همچنین طراحی ضریح امام رضاو امام حسین، جایگاه خود را در این حوزه تثبیت کرد.

تحلیلی بر کارهای فرشچیان

اگرچه تلاش‌های دیگران چون محمود فرشچیان قابل قدردانی است، اما به نظر من این کار یکی از افق‌های جدی و اصیل نگارگری به ما نشان می‌دهد. فرشچیان، تلاش‌هایی در تنوع مضامین نگارگری، تنوع در رنگ و فرم صورت داد، اما تنها قوت کار او به نظر من جنبه‌ی انتزاعی کارش است. رنگ‌ها و فرمها، قدرت دست و جسارت تحسین برانگیز است. اما به محض آن که پا را از انتزاع آن سو تر می‌گذارد و عنوانی به تابلو می‌دهد، همه چیز رنگ می‌بازد. کارها به سطح تصویرسازی هم نمی‌رسد دیگر چه برسد به نقاشی.

تصویرسازی‌و نقاشی

به نظر من مرزی حساس بین تصویرسازی و نقاشی وجود دارد. این سوال که چه وقت یک تصویر از مرز تصویرسازی به نقاشی می‌رسد یا تفاوت تصویرسازی و نقاشی در چیست؟ پرسش دشواری است.

وقتی شما به سراغ یک موضوع می‌روید، این‌که بتوانید کلمات بصریِ شخصیِ خود را خلق کنید کار بسیار دشواری است.

مثلا وقتی به سراغ کتاب مقدس می‌روید و یک مضمون اسطوره‌ای را کار می‌کنید، اگر به سراغ تصویرهای آماده در ذهن از آن روایت بروید، و یا به شکل‌های بازنمایانه، آن موضوع را تصویر کنید، شما تصویرسازی کرده اید. تصویر سازی رونوشتی از داستان یا موضوع است که نهایت کاری که می‌کند ارجاعی صادقانه به اصل موضوع است و نه بیشتر.

اما نقاشی که می‌کنید، شما تفسیری منحصر به فرد به داستان یا موضوع می‌دهید.به عبارت دیگر وقتی نقاشی می‌کنید شما داستان و اسطوره و موضوع را که مفهومی کلی است، با وجود خودتان در هم می آمیزید و آن را شخصی می‌کنید. شما در نقاشی دوباره داستان را به شکل خودتان خلق می‌کنید.

منتقد هنری- فرهاد قادریان

No tags for this post.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا