سالمرگ استاد جلال‌الدین همایی

در مکتب بزرگانی علم آموخت که از بزرگترین مدرسان و حکیمان عصر خود بودند؛ افرادی نظیر آقا شیخ محمد حکیم خراسانی(که استاد همایی او را در ردیف ملاصدرا می دانست) و آیت الله العظمی سید محمد باقر درچه ای. آثار فراوان  در حوزه های مختلف تالیف(مولوی نامه در دو جلد)،تصحیح(نصیحه الملوک غزالی، دیوان عثمان مختاری)، مقاله، تالیف کتاب های درسی و انبوهی از آثار منتشر نشده، حاصل یک عمر تلاش ارزشمند زندگی مردی بود که در جوانی، تصحیح "التفهیم"ابوریحان توسط او، باعث شد تاییدهای ستایش آمیزی از سید حسن تقی زاده و علامه محمد قزوینی دریافت کند.

کتابی که استاد همایی به مدت پنج‌سال متوالی و روزی 15ساعت، تلاش علمی صرف آن کرده بود و علامه قزوینی درباره این اثر ارزشمند برای همایی جوان آن روزها نوشته بود: «وقتی کتاب التفهیم شما به دستم رسید و مطالعه‌ای کردم، سجده شکر به جای آوردم که هنوز ایران از دانایان کارآمد تهی نمانده است.» اطلاق عنوان علامه بر استاد همایی، شایسته او بود.

علامه همایی، بر اثر تحصیلات عالیه در زمینه فقه و اصول نیز تا آنجایی پیش رفته بود که از برخی از علما و مراجع تقلید؛ نظیر آیات عظام حاج شیخ مرتضی آشتیانی، شیخ محمد حسین فشارکی، میرزا ابوطالب محتشمی، چند فقره اجازه روایت و اجتهاد گرفته بود.

خاطره‌ای از بیروت

برای افتتاح کرسی زبان فارسی دانشگاه بیروت، علامه همایی و زنده یاد فروزانفر- رئیس وقت دانشگاه معقول و منقول(الهیات)دانشگاه تهران، 26اردیبهشت 1334، به لبنان می‌روند و سه روز بعد، دکتر منوچهر اقبال- رئیس وقت دانشگاه تهران- به آنها می‌پیوندد. خاطره استاد همایی از این سفر شنیدنی است:«در تهران از دوستان سوال کردم که روز افتتاح باید خطابه ای هم ایراد کرد یا خیر؟ گفتند: نیازی نیست ولی خود دوستان سخنرانی مفصلی تهیه کرده بودند. در روز معهود رئیس دانشگاه تهران به من گفت امروز باید برای افتتاح برویم و شما هم مطلبی ایراد خواهید کرد و این درست ده دقیقه قبل از رفتن به دانشگاه بود. من از این که فریب دوستان را خورده بودم سخت متألم شدم ولی در ساعت مقرر به عون خدا، پشت میز خطابه رفتم و درست دو ساعت، بدون لکنت زبان و یا یادداشتی، سخنرانی مفصلی به زبان عربی ایراد کردم که بسیار مورد توجه حضار قرار گرفت و دوستانی را که مرا فریب داده بودند، سخت متأثر ساخت.»

پیش‌گویی زمان مرگ

در کتاب کارنامه همایی آمده: «بر اثر ریاضت‌ها و مقامات والایی که استاد در مسیر عبودیت پیدا کرده بود، توانسته بود مرگ خود را پیش بینی کند.به یکی از فرزندانش خبر از مرگ خویش در ماه رمضان می‌دهد و حتی ماده تاریخی برای خود می‌سازد و در کنار یادداشت‌هایش قرار می‌دهد. آن ماده تاریخ چنین است:

سنا جلال همایی به گوش غیب نیوش

ندای ارجعی از بام عرش چون بشنفت

شکفته گشت به لبیک و بهر تاریخش

"ز آشیانه تن شد رها همایی" گفت

که عبارت"ز آشیانه تن شد رها همایی"  به حساب ابجد می‌شود 1400 که سال قمری رهایی استاد از عالم ابدان به عالم ارواح است.دختر استاد از آخرین روزهای عمر پدر چنین می‌گوید: اوایل تیرماه یک روز که با ایشان صحبت می‌کردم گفتند فرزندم دارو دیگر بر من اثری ندارد…..من بیش از همه نگران شدم تا این که دیدم روزی در کنار یک روزنامه ماده تاریخ خود را نوشته‌اند….روز شنبه 28تیر، صبح بیش از همیشه سالم و با نشاط به نظر می‌رسیدند. لباس‌های منزل را عوض کردند و به باغچه ایوان خانه آمدند. گل‌هایی را که با دست خود کاشته بودند و درخت اناری را که خود از دانه پرورش داده بودند، نگاه کردند……ساعت 8شب حال ایشان دگرگون شد. در ساعت 9.5 چشم پر فروغ‌شان بسته شد.»

گزارش: مهرداد نصرتی

 

No tags for this post.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا