شبی که آواز نی تو شنیدم….

نقل است که در هر مجلسی که حضور داشت، نوازندگان صدای ساز خود را با صدای آواز قوامی کوک و تطبیق می کردند. قوامی جزو خوانندگانی است که به شیرین‌خوانی و تکیه به ذوق شخصی بیش از معلومات ردیفی و دستگاهی توجه داشت. قوامی پس از اتمام دوره تحصیل، به تبعیت از برادر بزرگترش علی، که کارمند ارتش بود و سه تار می‌نواخت، وارد ارتش شد و در حالی که افسر ارتش بود، به پیشنهاد مستعان با نام مستعار «فاخته» در سال 1325، آوازی در ابوعطا در رادیو اجرا کرد که بسیار جلب توجه کرد و مخاطبان فراوانی یافت. خاطره حسین قوامی درباره کشف شدن اتفاقی‌اش بسیار شنیدنی است: سال 1312 منزل ما در مختاری امیریه بود. شبی با دو نفر از رفقا پیاده به خانه می‌رفتیم. خیابان مشجر بود و هوا لطیف. محمود طباطبایی رفیق خوشنویس ما گفت: هوس نمی‌کنی آواز بخوانی، با این هوا و این بلبل‌ها؟ زدم زیر آواز. مخالف می‌خواندم که دیدم یکی دوان دوان می‌اید. پرسید: چه کسی بود آواز می‌خواند؟ مرا نشان دادند. گفت: منزل امیر باقری همین بالاست. رضا محجوبی و رهی معیری هم آنجا هستند. صدای شما که آمد، مرا فرستادند دنبال شما … رفتیم و آشنا شدیم. بعد درشکه خبر کردند. همگی رفتیم سر چهارراه پهلوی سابق البته آن موقع بیابان بود.

قالیچه‌ای پهن کردیم. شب مهتابی بود. آنقدر خواندیم که آفتاب دمید. خورشید که بالا آمد، راه افتادیم به طرف پایین. خیابان امیریه آن موقع سنگفرش بود. هنوز آواز می‌خواندم که پنجره‌ای باز شد. زنی سرش را آورد بیرون. آواز داد که بچه‌ها سلام. بیایید بالا، قمرالملوک وزیری بود. آن وقت‌ها زندگی طور دیگری بود …

به هر حال قوامی با اجازه مسئولان وقت ارتش وارد رادیو شد و یکی از نخستین افرادی بود که در برنامه «گل ها» با مرحوم پیرنیا همکاری کرد که این همکاری تا سال‌ها ادامه داشت. حسین قوامی در جایی گفته است که برای شرکت در این برنامه در سال 1337، رسما از تیمسار هدایت – رئیس وقت ستاد ارتش – اجازه گرفته و خود وی درجه سرگردی داشته است. قوامی در آخرین مصاحبه‌اش وقتی از او پرسیده شده که آیا برای دوستداران هنر و هنرمندان پیامی داد و گفت: «موقعی که بنده در رادیو وارد شدم … یکی از دوستان من که واقعا راهنمای من بود، به من توصیه کرد: حالا که تو در این راه وارد شدی … نصیحت می‌کنم یک هنرمند هم باید مثل یک طبیب، محرم اجتماع و محرم اسرار مردم و محرم زندگی مردم باشد، یعنی تو وقتی داخل یک خانه‌ای می‌شوی، باید چشمت پاک، دستت پاک، قلبت پاک و جنبه انسانی‌ات بیش از هر چیز باشد تا هنر. همان اندازه که یک پزشک محرم اسرار مردم است، تو هم که یک هنرمندی، باید محرم اسرار مردم باشی. من هم امروز این توصیه را به تمام این راهروان می‌کنم که قبول بکنند و به کار بگیرند. به قول حسین تهرانی: «نود و نه انسانیت، درستی و پاکی، یک هنر. از صد تا یکی هنر و بقیه انسانیت».

اعظم حسن تقی

 

No tags for this post.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا