مروری کوتاه بر ساختارگرایی ادبی

بیشتر اصطلاحات ساختارگرایی برگرفته از حوزۀ زبان‌شناسی ساختاری است. ساختارگرایان معتقدند که ساز و کارهای ساختار بخشِ ذهنِ انسان وسیله‌ای است که ما با آن به بی‌نظمی معنا می‌بخشیم و ادبیات وسیله‌ای بنیادی است که انسان‌ها با آن جهان را برای خود تبیین می‌کنند، یعنی به بی‌نظمی معنا می‌بخشند. ساختارگرایی ادبی، در پی آن است که علمی‌ترین مبنای ممکن را برای مطالعات ادبی فراهم آورد. در نوشته زیر، مروری کوتاه خواهیم داشت بر ساختارگرایی ادبی.بیشتر اصطلاحات ساختارگرایی برگرفته از حوزۀ زبان‌شناسی ساختاری است. ساختارگرایان معتقدند که ساز و کارهای ساختار بخشِ ذهنِ انسان وسیله‌ای است که ما با آن به بی‌نظمی معنا می‌بخشیم و ادبیات وسیله‌ای بنیادی است که انسان‌ها با آن جهان را برای خود تبیین می‌کنند، یعنی به بی‌نظمی معنا می‌بخشند. ساختارگرایی ادبی، در پی آن است که علمی‌ترین مبنای ممکن را برای مطالعات ادبی فراهم آورد. در نوشته زیر، مروری کوتاه خواهیم داشت بر ساختارگرایی ادبی.

ساختارگرایی ادبی در دهۀ 1960 شکوفا شد. «در مطالعات ادبی واژۀ ساختارگرایی کم و بیش در مورد آن رویکردهایی به کار می‌رود که به شدت تحت تأثیر زبان‌شناسی‌اند […] به بیان دقیق‌تر ساخت‌گرایی در ادبیات از دل زبانشناسی و مردم شناسی ساخت‌گرا سر برآورد».[1] «ادبیات هنری کلامی است، متون ادبی از زبان به وجود می‌آیند. بنابراین ارتباط ادبیات با ساختار کلان یعنی زبان، ارتباطی بسیار مستقیم است. علاوه بر این، ساختارگرایان اعتقاد دارند که ساز و کارهای ساختار بخشِ ذهنِ انسان وسیله‌ای است که ما با آن به بی‌نظمی معنا می‌بخشیم و ادبیات وسیله‌ای بنیادی است که انسان‌ها با آن جهان را برای خود تبیین می‌کنند، یعنی به بی‌نظمی معنا می‌بخشند»[2].

«ساخت‌گرایی ادبی را از لحاظ تاریخی به دو مرحله تقسیم می‌کنند: نخست جنبش شکل‌گرایی روسی در نخستین دهه‌های سدۀ بیستم که موضوع اصلی پژوهش آن شکل اثر ادبی بود و سپس ساختارگرایی نوین که در نیمۀ دوّم این سده در فرانسه گسترش یافت و بررسی ساختاری متن ادبی از دستاوردهای آن بود»[3].

 بررسی ساختاری، در مطالعات ادبی در پی آن است تا علمی‌ترین مبنای ممکن را فراهم آورد «این دسته از مطالعات، روشی را معرفی نمی‌کنند که با اعمال آن بر آثار ادبی، به معنی تازه و دور از انتظاری دست یابیم. این‌گونه مطالعۀ ادبی به جای اینکه نوعی نقد برای کشف و تعیین معناها باشد، شکلی از بوطیقاست که قصد دارد شرایط حضور معنی را معرفی کند. این‌گونه از مطالعات ادبی سعی بر آن دارد تا معلوم سازد ما چگونه به درک متن می‌رسیم و افزون بر این، عملیات تعبیری که ادبیات به مثابه یک نهاد، مبتنی بر آن‌هاست، چه می‌تواند باشد»[4]. بررسی معنایِ متن، دغدغۀ ساختارگرایی نیست، اما ساختارگرایان به بررسی و کشف چگونگی ارائۀ این معنا علاقۀ دارند. «منتقدان ساختارگرا سعی در تفسیر معنای متون منفرد یا تعیین خوبی و بدی متنی معیّن ندارند. تفسیر و کیفیت ادبی مسائلی هستند که در قلمرو پدیده‌های سطحی، قلمرو پارول، قرار دارند. ساختارگرایی به جای پارول به دنبال لانگ متون ادبی است، یعنی ساختاری که به متون اجازه می‌دهد معنا داشته باشند، همان چیزی که اغلب با عنوان دستور [متون ادبی] از آن یاد می‌شود چون بر قوانینی حاکم است که به وسیلۀ آن‌ها عناصر ادبی بنیادی مشخص و ترکیب می‌شوند»[5].

 «پیروان این نگرش معتقدند درست به همان ترتیبی که سخن‌گوی یک زبان دستور زبان پیچیده‌ای را در خود جذب می‌کند و از این طریق امکان درک معنی مجموعه‌ای از آواهای گفتار یا نویسه‌های نوشتار را به صورت یک جمله برای خود فراهم می‌سازد خوانندۀ متن ادبی این امکان را می‌یابد تا در مواجهۀ با آثار ادبی به کمک شناخت تلویحی‌اش از قراردادهای نشانه شناختی، مجموعه‌ای از جمله‌ها را در قالب یک شعر یا رمان بخواند و برای آن‌ها هیئت و معنی در نظر گیرد. از این طریق، مطالعۀ ادبیات به جای اینکه به مرور متن و بحث دربارۀ تک‌تک آثار ادبی محدود شود به تلاشی برای درک قراردادهایی مبدّل خواهد شد که موجودیت ادبیات را ممکن می‌سازد»[6] .

«ساختارگرایان شیوه‌های تحلیل و نظام‌مندی برای تفسیر متون ادبی ابداع کرده‌اند که از مقوله‌های سنّتی از قبیل پیرنگ، شخصیت‌ها، فضا و مکان، درون‌مایه لحن، و غیره پرهیز می‌کنند […] آن‌ها اغلب هیچ امتیاز ذاتی، معنا، یا قدرتی برای متن در نظر نمی‌گیرند، در نظر آن‌ها متن صرفاً نظامی است که این پرسش را مطرح می‌کند که چنین ساختار زبانی‌ای چگونه می‌تواند برای ما معناهایی را به نمایش بگذارد»[7]  اما «سویه‌های اصلی تمرکز ساختارگرایی ادبی در بررسی یک اثر (یعنی بررسی مناسبات مابین عناصر سازندۀ یک اثر ادبی و تعریف هویت هر یک از این عناصر در نسبت با عنصر یا عناصر دیگر) موجب می‌شود تا نگاهِ منتقد ادبی از پرداختن به محتوا و درون‌مایه و مضمون کاملاً منحرف شده و اسیر اعراض و ظواهرِ یک اثر شود. بدینسان زمینه برای درغلتیدن به تکنیک‌زدگی و گرفتار شدن در بازی‌های تکنیکی فراهم می‌شود»[8] .

علی رغم تمامِ کاستی‌ها، «ساختارگرایی می‌تواند مدعی جایگاهی ممتاز در مطالعات ادبی شود چرا که در پی آن است که الگویی از خود نظام ادبیات به عنوان مرجع بیرونی آثار منفردی که بررسی می‌کند به دست دهد. ساختارگرایی با حرکت از مطالعۀ ادبیات و تلاش برای تعریف اصول ساختار دهی که نه فقط در آثار منفرد که در روابط میان آثار در کل عرصۀ ادبیات عمل می‌کنند، بر آن بوده و هست تا علمی‌ترین مبنای ممکن را برای مطالعات ادبی فراهم آورد»[9].

اعظم حسن تقی

 


[1] .  برتنز، یوهانس ویلم (۱۳۸۲)، نظریۀ ادبی، ترجمه فرزان سجودی، چاپ اول، تهران، آهنگ دیگر، ص: 94.

[2] . تایسن، لوئیس (۱۳۸۷)، نظریه‌های نقد ادبی معاصر (راهنمای آسان فهم)، ترجمه مازیار حسین‌زاده و فاطمه حسینی، چاپ اول، تهران، نگاه امروز: حکایت قلم نوین، ص: 354.

[3] . اخلاقی، اکبر(1371)، تحلیل ساختاری منطق الطیر عطّار، اصفهان، نشر فردا، ص:22.

[4] . کالر، جاناتان (۱۳۸۸)، بوطیقای ساختگرا: ساختگرایی، زبان‌شناسی و مطالعۀ ادبیات، ترجمه کورش صفوی، چاپ اول، تهران، مینوی خرد. ص:11.

[5]. تایسن، لوئیس (۱۳۸۷)، نظریه‌های نقد ادبی معاصر (راهنمای آسان فهم)، ترجمه مازیار حسین‌زاده و فاطمه حسینی، چاپ اول، تهران، نگاه امروز: حکایت قلم نوین، ص:355.

[6] . کالر، جاناتان (۱۳۸۸)، بوطیقای ساختگرا: ساختگرایی، زبان‌شناسی و مطالعۀ ادبیات، ترجمه کورش صفوی، چاپ اول، تهران، مینوی خرد، ص:11.

[7] . گورین، رویلفرد و دیگران (1388)، در آمدی بر شیوه های نقد ادبی، ترجمه علیرضا فرح‌بخش و زینب حیدری مقدم، تهران، رهنما، ص:469.

[8] . زرشناس، شهریار(1389)، پیش درآمدی بر رویکردها و مکتب¬های ادبی، چاپ اول، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ص:188.

[9] . اسکولز، رابرت (۱۳79)، در آمدی بر ساختارگرایی در ادبیات، ترجمه فرزانه طاهری، چاپ دوم، تهران، آگاه، ص:26.

No tags for this post.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا