مورد شگفت‌انگیز آقای کارسون

 
 
اگر به هر دلیلی دنیای سیاست در ایالات‌متحده را دنبال می‌کنید، حتماً تاکنون نام بن کارسون را شنیده‌اید.
بن کارسون یکی از نامزدهای ریاست جمهوری در حزب جمهوری‌خواه برای انتخابات سال 2016 است. در رقابتی پرتعداد که قریب به 20 چهره شاخص و تعداد زیادی چهره گمنام در آن برای کسب نامزدی حزب جمهوری‌خواه در حال مبارزه‌ای تمام‌عیار هستند، حضور 3 چهره غیرسیاسی فضای این رقابت‌ها را تحت شعاع قرار داده است. این سه نامزد یعنی دانلد ترامپ، بن کارسون و کارلی فیورینا که هیچ‌گاه تاکنون سمتی سیاسی و مقامی انتخابی را در اختیار نداشته‌اند ولی در کمال تعجب، در نظرسنجی‌های مقدماتی پیش‌تر از چهره‌هایی مانند جب بوش، کریس کریستی، مارکو روبیو، ریک سنتوروم، تد کروز، راند پاول و بسیاری دیگر قرار دارند.
درباره داستان‌های این انتخابات و رقابت‌ها می‌توان صفحات زیادی نوشت. مواضع عجیب‌وغریب نامزدها و حمله‌های مستقیم و غیرمستقیم آن‌ها به همدیگر چیز تازه‌ای نیست. اگرچه در این انتخابت سطح تازه‌ای از چنین رفتارهایی به‌خصوص به‌واسطه شخصیت جنجالی دانلد ترامپ بروز کرده است.
در جریان رقابت‌های طولانی ریاست جمهوری آمریکا طبیعی است که انتظار زیادی از نامزدها و به‌خصوص نامزدهای ریاست جمهوری نمی‌توان انتظار داشت که خود را در نقش قهرمانان واقعیت‌های، فَکت ها و داده‌های علمی معرفی کنند. انکار گرایی و نادیده گرفتن مسائل علمی برای کسب رأی در میان گروه‌هایی که به‌طور سنتی حامی جمهوری‌خواهان هستند نیز چیز عجیبی نیست. انکار وقوع گرمایش زمین، مخالفت بنیادی و بدون انعطاف در مقابل مساله سقط‌جنین، انکار پیشرفت‌های عظیم و نادیده گرفتن مساله ای مانند تکامل و پیدایش جهان برای کسب حمایت بخش‌های تندرو تحت نفوذ کلیسا و حتی مخالفت با واکسیناسیون کودکان چیزهای تازه‌ای نیست. بااین‌وجود امثال در انتخابات آمریکا و در بین این سبد از نامزدها با موضوع شگفت‌انگیز و مورد غریبی مواجه هستیم که می‌تواند بررسی رفتارهای او برای همه ما آموزنده باشد.
موردی به نام مورد شگفت‌انگیز آقای بن کارسون.
بن کارسون – که در چند هفته اخیر در نظرسنجی‌ها و در حوزه‌هایی مانند اوهایو که انتخابات مقدماتی ازآنجا آغاز می‌شود، از رقبای دیگر جمهوری‌خواه خود و به‌طور مشخص از دانلد ترامپ، جلو افتاده است – برخلاف ظاهر و رفتار آرامش در چند هفته اخیر سرمنشأ جنجال و مناقشه‌های زیادی بوده است. از اظهارنظرهای تندی که درباره مسلمانان داشت تا مواردی که درباره دوران کودکی خود گفته و بسیاری از آن‌ها با تردید روبرو شده است تا متهم کردن همه رسانه‌ها با تلاش برای تخریب او؛ اما مهم‌تر از همه این‌ها موضع‌گیری عجیب او درباره مسائل علمی است. او در انکارگرایی علمی رقبای خود را پشت سرگذاشته است. نه‌تنها در برابر گرمایش زمین و تکامل موضع می‌گیرد که دست به انکار نظریات علمی مانند انفجار بزرگ می‌زند و نظریات و دیدگاه‌های تایید شده علمی را با القابی چون ابلهانه ساده‌لوحانه و مسخره خطاب می‌کند. دیدن این اتفاق‌ها در اقلیم سیاسی آمریکا – که پیشرفته‌ترین کشور در حوزه علم و فناوری به شمار می‌رود – اگرچه برای بسیاری از افرادی که بیرون از این کشور زندگی می‌کنند عجیب باشد، اما برای آمریکایی‌ها موضوع تازه‌ای نیست. اینکه بخشی از سیاست ورزان این کشور به دلایل مختلف مسائل علمی را انکار کنند موضوع هرروزه‌ای به شمار می‌رود و اگرچه گاهی این افراد زندگی را برای اهالی علم سخت می‌کنند اما استقلال جامعه علمی و حضور انبوهی از نخبگان از سراسر جهان در بخش‌های علمی و فناوری این کشور باعث می‌شود اثر منفی این چهره‌ها تا حد زیادی کاهش یابد؛ اما این موضوع در مورد دکتر بن کارسون مساله متفاوتی است.
پیش از آنکه بن کارسون قدم به دنیای سیاست بگذارد در رده چهره‌های برجسته و مفاخر علمی ایالات‌متحده به شمار می‌رفت. بن کارسون تحصیلات خود در زمینه پزشکی در دانشگاه‌های یل و دانشگاه پزشکی میشیگان به اتمام رساند و تخصص خود را در زمینه جراحی مغز و اعصاب به دست آورد با به پایان رساندن موفق دوران رزیدنتی جراحی مغز و اعصاب در یکی از معتبرترین مدارس پزشکی جهان، یعنی دانشگاه جان هاپکینز، زندگی حرفه‌ای خود را آغاز کرد و به اعتبار و شهرت بالایی در زمینه جراحی مغز و اعصاب دست یافت. او که در سال 1984 ریاست دپارتمان جراحی مغز و اعصاب کودکان دانشگاه جان هاپکینز را بر عهده گرفت جوان‌ترین جراحی بود که موفق می‌شد در 33 سالگی به این مقام برسد و بعدها در کنار تحقیق و جراحی به تدریس در دانشگاه در رشته‌های جراحی مغز و اعصاب، جراحی پلاستیک و اطفال پرداخت.
او در سال 1987 به شهرتی جهانی دست پیدا کرد و آن زمانی بود که رهبری تیمی 70 نفره از جراحان را برعهده گرفت که در طی یک عمل تاریخی که 22 ساعت به طول انجامید موفق شدن یک دوقلوی به هم چسبیده را با موفقیت از هم جدا کنند.
این جراح سیاه‌پوست آمریکایی، به‌پاس خدماتش به پزشکی ایالات‌متحده، جایزه ریاست جمهوری آزادی را دریافت کرده است و به نمادی از موفقیت‌های پزشکی بدل شد.
بن کارسون که یکی از پیروان کلیسای منتظران ظهور روز هفتم است، با این سابقه طولانی و با این جایگاه بالای علمی در معرض افکار عمومی قرار گرفته است و در انکار گرایی علمی از دیگران پیشی گرفته است.
امروز ما با دانشمندی مواجه هستیم که فکت‌های علمی را انکار می‌کند. در دومین مناظره‌های انتخاباتی نامزدهای ریاست جمهوری جمهوری‌خواه وقتی از او در مقام یک پزشک خواسته شد که توضیح دهد آیا به نظر او رقیب او، دانلد ترامپ اشتباه می‌کند که می‌گوید واکسیناسیون برای کودکان خطرناک است و منجر به اوتیزم می‌شود؟ حاضر نشد با قطعیت بله بگوید و تنها به این اکتفا کرد که هنوز رابطه‌ای بین این دو نیست ولی می‌شود در مقدار واکسن‌ها و نحوه آن انعطاف بیشتری نشان داد.
او می‌گوید ایده اینکه ممکن است جهان ما از رویدادی مانند مهبانگ به وجود آمده باشد مسخره است و درعین‌حال می‌گوید ایده تکامل – که یکی از نظریه‌های بنیادی در زیست‌شناسی است و ستون فقرات رشته‌ای را تشکیل می‌دهد که کارسون در یکی از گرایش‌های آن متخصص است – ایده درست و دقیقی نیست.
او می‌گوید گرمایش زمین پدیده‌ای طبیعی است که انسان در آن نقشی نداشته است و همه این‌ها را در شرایطی می‌گوید که جامعه علمی به‌طور قاطع با اظهارات او مخالفت دارند.
آیا چنین موضوعی را صرفاً باید در قالب یک معادله سیاسی قرار داد؟ آیا واقعاً ممکن است دانشمندی مانند کارسون این‌قدر نسبت به دنیای علم و ماهیت آن بی‌خبر باشد؟ این همان نکته مهمی است که به نظرم باید به آن دقت کرد.
بله!
در دوران ما که دوران تخصصی شدن دانش و علم و فناوری است، نباید معنی دانشمند مدرن را با معنی دانشمند دوران قدیم اشتباه گرفت. ما با شنیدن نام دانشمند، ناخودآگاه به یاد معنی سنتی این کلمه در سابقه فرهنگی خود می‌افتیم. فرهیخته‌ای دانا و خردمندی آگاه. کسی که قدرت تفکر بالایی دارد، می‌تواند بیندیشد و نظراتش در زمینه‌های مختلف از عمق بالایی برخوردار است؛ اما امروز دنیا عوض شده است.
اگرچه هنوز احتمال بسیار بالایی وجود دارد که در بین دانشمندان و متخصصان علم و فناوری و پزشکی درصد بالایی از افراد خردمند را نسبت به سایر حوزه‌ها پیدا کنید اما این موضوع دیگر الزام‌آور نیست.
در دنیای امروز یک کیهان‌شناس می‌تواند در هر زمینه‌ای غیر از موضوع تخصصی‌اش بی‌خبر باشد. یک جراح مغز می‌تواند در زمینه اطلاعات عمومی و علمی پایه بی‌خبر باشد.
این موضوع مهمی است. چندی پیش برایان کاکس، فیزیکدان و مروج علم انگلیسی در گفتگویی با گاردین به این موضوع اشاره و تأکید کرده بود: «دانشمند را نباید راهبان معبد علم در نظر گرفت. ما بیشتر شبیه به لوله‌کش‌هایی بامهارت – در حوزه‌های تخصصی – هستیم»
این حرف مهم و درستی است و به‌طور خاص باید در ترویج علم به آن توجه کرد. داشتن مدرک تخصصی دریکی از زمینه‌های علمی باعث نمی‌شود هر گفته و هر حرفی از سوی آن فرد دارای اعتبار شود. در دنیای علم اعتبار گفته‌ها بر مبنای سند و مدرک و منابع سنجیده می‌شود. افراد با تلاش در حوزه‌های تخصصی‌شده امروز می‌تواند درباره زمینه‌هایی که کار کرده‌اند و بر اساس سازوکار دنیای علم دارای اعتبار و مرجعیتی در آن حوزه خاص شوند؛ اما به‌محض اینکه پا بیرون از آن حوزه نهاده می‌شود باید مراقب بود. وقتی یک اخترفیزیکدان در زمینه تکامل حرف می‌زند، حرف‌های او همان‌قدر اعتبار دارد که یک زیست‌شناس درباره کیهان‌شناسی و حرف هردوی آن‌ها اعتبارش دقیقاً با همان معیاری سنجیده می‌شود که حرف من و شما: یعنی بسته به ارجاعات و منابعی که به آن‌ها استناد می‌کنیم.
این موضوع تازه‌ای نیست و بی‌توجهی به آن بارها و بارها مساله ساز شده است. به‌خصوص که هر بار که دانشمندی بیرون از حوزه تخصصی خود حرفی می‌زند که اشتباه است کل داستان به نام علم نوشته می‌شود و نه نظر شخصی.
یکی از نمونه‌های بزرگ چنین بدفهمی‌هایی مربوط به داستانی است که در سال 1970 رخ داد
در آن سال، ویلیام شاکلی برنده جایزه نوبل، بیانیه دراماتیکی را صادر و در آن عنوان کرد: «ضریب هوشی متوسط بین مردمان سیاه‌پوست به‌طور قابل‌ملاحظه‌ای از سفیدپوست‌ها کمتر است و جامعه باید برای استریل کردن سیاه‌پوستان دارای ضریب هوشی پایین هزینه بپردازد».
 او جایزه نوبلش را برای کارهایی که در آزمایشگاه شرکت بِل انجام داده و منجر به کشف ترانزیستورها شده بود دریافت کرده بود. او متخصص ژنتیک، زیست‌شناسی، جامعه‌شناسی و یا هر چیزی که مرتبط با ذهن انسان، رفتارها و تولیدمثل باشد، نبود. باوجوداین هنوز می‌توانست از اعتبار عنوانش به‌عنوان برنده جایزه نوبل استفاده کند تا دیدگاهش درباره استرلیزه کردن و پاک‌سازی بخشی از جامعه بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌ها پیدا کند.
رسانه‌هایی که سخنان او را پوشش دادند از تیترهایی نظیر برنده جایزه نوبل از کم بودن هوش سیاه‌پوست‌ها می‌گوید یا ضرورت اصلاح نژادی سیاه‌پوست‌ها به روایت برنده نوبل، استفاده کردند و جامعه به‌طور ناخودآگاه گمان کرد که چون گوینده این گفته جایزه نوبل را برده است صلاحیت طبیعی برای اظهارنظر در همه حوزه‌ها دارد؛ اما این‌گونه نیست.
رعایت این نکته به‌خصوص در جامعه درحال‌توسعه ما ضروری است. باید مراقب بود که حرف هرکسی در کجا و در چه چارچوبی دارای اعتبار و ارزش است. باید مقام‌ها و جایگاه‌ها را شناخت و از هدیه کردن بی‌دلیل مقام و عنوان و استفاده نابجا از آن‌ها خودداری کرد.
ما در جامعه خود در حال بنا نهادن سنگ بناهای توسعه علمی هستیم و اگر خطا کنیم بنایی خواهیم داشت که تا ابد کج و ناراست می‌رود و درنهایت بر سر ما آوار خواهد شد.
No tags for this post.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا