دلیل اعتقاد مردم به نظریه های توطئه چیست؟

امروزه نظریه توطئه فقط در معنای نظریه‌ای به کار می رود که رویدادی کنونی یا تاریخی را نتیجه نقشه مخفیانه گروهی دسیسه‌گر وعموماً قدرتمند می‌داند. به عبارت دیگر، این نظریه از نداشتن اعتقاد یا باورنکردن شکل ظاهری و رسمی رویدادهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی سرچشمه می گیرد.

پرفسور مارک لورچ، استاد ارتباطات علوم و شیمی دانشگاه هال از تجربه خود در یک قطار که گروهی از هواداران یک تیم فوتبال در آن به بحث در مورد این نظریه ها پرداخته بودند برای توضیح این نظریات، اعتقاد عامه مردم به آنها و چگونگی توضیح اصلی این نظریه ها استفاده کرده است.

این افراد در ابتدا به تمسخر به بحث در مورد گزارشی در روزنامه در مورد حقایق جایگزین به گفته دونالد ترامپ پرداخته وسپس در مورد علاقه وی به نظریات توطئه صحبت کرده بودند. آنها سپس در مورد نظریه های صاف بودن زمین، تئوری پسدمه در مورد رهاسازی عمدی مواد شیمیایی روی مردم، ایده اخیر گوئینت کیت پالترو، بازیگر آمریکایی در مورد انجمن قدیمی روشنفکران و حتی فرود انسان در ماه بحث کردند. به عقیده آن ها، این فرود جعلی بوده و برای مثال از تکان خورن پرچم آمریکا در فیلمها علیرغم نبودن جو در ماه، نبودن ستاره در آسمان و همچنین چگونگی ثبت تصاویر در زمانی که تنها نیل آرمسترانگ آنجا حضور داشته، برای اثبات این نظریه استفاده می کردند.

لورچ در اینجا به توضیح وقایع برای این افراد پرداخته و برای مثال توضیح داده بود که پرچم توسط باز آلدرین به حرکت درآمده یا اینکه دلیل نبودن ستارگان این بود که فرود انسان به ماه در طول روز بوده و دلیل  وجود سایه های عجییب، لنزهای با زاویه بسیار باز بوده است که تصاویر را منحرف می کنند. همچنین اینکه تصویری از پایین آمدن نیل آرمسترانگ از نردبان وجود ندارد زیرا دوربین روی یک پایه در خارج از فضاپیما نصب شده بود تا گامهای وی بر روی ماه را تصویربرداری کند. در نهایت لورچ تصاویر مدارگرد شناسایی ماه را برای واقعی بودن این ماموریت به عنوان شاهد آورده بود.

جالب اینجا بود که با تمام این شواهد، هواداران فوتبالی حاضر به باور نشده و عقاید مضحک دیگری مطرح کرده بودند. دلیل ساده عدم موفقیت لورچ این بود که بحثهای منطقی آنچنان در تغییر اعتقاد مردم موفق نیستند چرا که مغز منطقی انسان دارای سیم کشی تکاملی نه چندان تکامل یافته ای است.

یکی از دلایلی که نظریه های توطئه با چنین نظمی به وجود می آیند، تمایل انسان به ساختار سازی در جهان و توانایی بالا در شناسایی الگوها است. یک مطالعه جدید نیز به نمایش ارتباط بین نیاز فرد برای ساختار و تمایل به باور به یک نظریه توطئه پرداخته است. برای مثال پرفسور لورچ یک الگوی ساده در اینترنت ساخته که در حقیقت با شیر یا خط انداختن یک سکه ایجاد شده بود اما تقریبا 56 درصد مردم تصور می کردند که الگویی برای آن در کار است.

بنظر می رسد که نیاز ما برای ساختار و مهارت شناسایی الگو می تواند تا حدی بیش فعال باشد و باعث تمایل به تشخیص الگوهایی مانند صور فلکی، ابرهای مشابه سگ و همچنین واکسن هایی شود که باعث ابتلا به اوتیسم می شوند، که در حقیقت واقعیت ندارند.

توانایی تشخیص الگو احتمالا یک ویژگی مفید برای بقای پیشینیان بوده که طبق آن، تشخیص نشانه های یک شکارچی بهتر از دیدن یک ببر گرسنه از نزدیک بوده است. اما استفاده از این تمایل قدیمی در جهان مملو از اطلاعات کنونی به مشاهده ارتباطات ناموجود بین علت و معلول (نظریه های تو طئه) منجر شده است.

دلیل دیگر اعتقاد به نظریه های توطئه این بوده که ما حیوانات اجتماعی هستیم و موضع ما در جامعه از دید گاه تکاملی بسیار مهمتر از واقعیت است. در نهایت انسان بطور پیوسته اعمال و اعتقاداتش را با دیگران مقایسه کرده و سپس آنها را برای متناسب کردنشان تغییر می دهد. این مساله بدان معنی است که در صورت اعتقاد جامعه به یک چیز، احتمال پیروی از آن بیشتر است. این تاثیر در سال 1961 توسط استنلی میلگرام، روانشناس اجتماعی آمریکایی و همکارانش با عنوان اطاعت از شخصیت های قدرت مورد بررسی قرار گرفته بود.

طی این آزمایش، افراد در خیابان ایستاده و ابرهای آسمان را به چیزی تشبیه می کردند و حدود 4 درصد عابران به آنها می پیوستند.  با بزرگتر شدن گروه، افراد بیشتری به آنها پیوسته و تا 40 درصد عابر نیز عضو به این گروه بزرگتر شده بودند.

این اصل در مورد ایده ها نیز قابل اعمال است. اگر افراد بیشتری به یک قطعه اطلاعات باور داشته باشند، گروه بزرگتری آن را به عنوان واقعیت می پذیرند. بنابراین اگر در جامعه یک ایده خاص بیش از حد به مردم گفته شود، ممکن است در تمام جهان مورد بحث و تائید قرار بگیرد.

بطور خلاصه، اثبات اجتماعی یک روش اقناع بسیار موثرتر از اثبات مبتنی بر شواهد است که البته به همین دلیل، این روش در تبلیغات بسیار محبوب است.

اثبات اجتماعی تنها یکی از چندین اشتباه منطقی است که باعث می شوند ما شواهد را نادیده بگیریم. یک مساله مرتبط دیگر، مساله همیشگی تعصب به تایید است که طی آن افراد به دنبال داده هایی هستند که از دیدگاهشان حمایت می کند و داده های مخالف را نادیده می انگارند. تعصب به تایید همچنین به شکل  یک تمایل به انتخاب اطلاعات از منابعی (گروههای اجتماعی که در آن عضو هستیم) نمایش پیدا می کند که با دیدگاههای ما موافق هستند. از این رو اعتقادات سیاسی شما احتمالا پست های خبری مورد نظرتان را هدایت می کنند.

البته یک سیستم اعتقادی وجود دارد که اشتباهات منطقی مانند تعصب به تایید را شناسایی می کند و تلاش می کند شبهه زدایی انجام دهد.

علم با تکرار مشاهدات، داستان ها را به اطلاعات تبدیل کرده و با کاهش تعصب به تایید، نظریه هایی را تصدیق می کند که با وجود شواهد قابل بروزرسانی باشند. این امر بدان معنی است که متون اصلی این داده ها قابل اصلاح هستند.

با این وجود، اصل تعصب به تایید در همه جا وجود دارد. ریچارد فینمان، فیزیکدان نجومی مثال مشهوری را توضیح داده که در بخش مهمی از علوم یعنی فیزیک ذرات ظاهر شده است.

فینمان می گوید:" میلیکان، بار الکتریکی روی یک الکترون را با آزمایش قطرات نفت اندازه گیری کرده بود که اکنون میدانیم آنچنان درست نبوده است. دلیل اشتباه بودن محاسبات وی، داشتن مقدار نادرست برای ویسکوزیته هوا بود. با بررسی تاریخچه محاسبات بعد میلیکان در مورد بار الکترون می توان مشاهده کرد که هر کدام تنها کمی از میزان محاسبه شده قبلی بیشتر شده و در نهایت به یک عدد بزرگتر ختم شده است. چرا از ابتدا به این عدد بزرگتر دست نیافته بودند؟ این تاریخچه باعث شرمندگی دانشمندان است زیرا از تفاوت زیاد عدد نهایی با عدد میلیکان ترسیده بودند و فکر می کردند اشتباهی رخ داده است. از این رو به جای جستجو برای بزرگ بودن اشتباه، به دنبال عدد منطقی تر می گشتند."

رسانه های محبوب نیز برای برطرف کردن تصورات غلط و نظریه های توطئه از رویکرد متلاشی کننده اسطوره استفاده می کنند. نامگذاری اسطوره در کنار یک واقعیت، روش خوبی برای مقایسه واقعیت و دروغ در کنار هم است تا حقیقت ظاهر شود. اما این رویکرد نیز در نهایت مناسب نیست زیرا منجر به اثر نتیجه معکوس می شود و طی آن، اسطوره بیشتر از واقعیت در یادها ماندگار می شود.

در مثال دیگر، ارائه کردن اطلاعات صحیح برای گروهی که اعتقادات راسخ دارند، می تواند دیدگاهشان را علیرغم اینکه اطلاعات جدید خلاف آن است، تقویت کند. شواهد جدید باعث ایجاد تناقضاتی درباورهای ما شده و نارحتی احساسی ایجاد می کند. اما ما بجای تصحیح باورهای خود، به توجیح خود و حتی مخالفت شدیدتر با نظریه های مخالف می پردازیم که می تواند دیگاهمان را بیشتر تثبیت کند.

به این رویکرد، اثر بومرنگ گفته می شود که یک مشکل بزرگ در زمان متقاعد کردن افراد به سمت رفتار بهتر محسوب می شود. برای مثال می توان به تبلیغات عمومی در مورد کاهش مصرف سیگار، مواد مخدر و نوشیدنی های الکلی اشاره کرد که همگی اثر معکوس داشته اند.

بنابراین اگر با واقعیت نمی توان مردم را به دور انداختن نظریه های توطئه یا ایده های اشتباهشان مجبور کرد، شاید بتوان از سواد علمی در بلند مدت استفاده کرد. این روش به معنای آشنایی با حقایق علمی، ارقام و تکنیک نیست. در عوض آنچه مورد نیاز است سواد در روش علمی مانند تفکر تحلیلی است. مطالعات نشان داده که رد نظریه های توطئه بیشتر با تفکر تحلیلی همراه است. بیشتر مردم معمولا به دنبال علم نیستند اما به طور روزمره با آن ارتباط دارند. از این رو شهروندان به مهارت برای ارزیابی انتقادی  ادعاهای علمی نیامند هستند.

مسلما تغییر برنامه تحصیلی یک ملت نمی تواند مساله ای مانند گفتگوی ابتدایی در قطار را حل کند اما برای یک رویکرد سریعتر، باید دانست که درک بخشی از یک قبیله بودن بسیار راه گشا است. قبل از آغاز سخنرانی باید زمینه های مشترک را پیدا کرد.

از سوی دیگر برای مقابله با اثر معکوس باید اسطوره ها را کنار گذاشت. فقط باید نکات کلیدی بیان شوند مانند اینک واکسن ها ایمن هستند و امکان ابتلا به آنفلوآنزا را بین 50 تا 60 درصد از بین می برند. به تصورات غلط نباید اشاره کرد زیرا بیشتر در یاد می مانند.

همچنین نباید نگاه مخالف افراد را با به چالش کشیدن دیدگاهشان به خود جلب کرد. در عوض باید توضیحاتی در مورد باورهای پیشین آنها ارائه کرد. برای مثال، کسانی که تغییرات آب و هوایی را رد می کنند، در صورتی بیشتر به تغییر دیدگاهشان تمایل پیدا می کنند که فرصتهای کسب و کار طرفدار محیط زیست برای آنها توضیح داده شود.

پیشنهاد دیگر اینکه از داستان برای رساندن منظورتان استفاده کنید چرا که مردم بیشتر با داستانها ارتباط برقرار می کنند تا گفتگوهای بحث انگیز یا توصیفی. داستانها به پیوند علت و معلول و انجام محاسباتی می پردازند که می خواهید بصورت اجتناب ناپذیر ارائه کنید.

این گفته به معنی بی اهمیت بودن حقایق و اجماع علمی نیست. آنها طبیعتا بسیار مهم هستند اما آگاهی از اشتباهات در تفکرات انسان به شما اجازه می دهد مسایل را به شیوه متقاعدکننده تری ارائه کنید.

بسیار مهم است که عقاید تعصب امیز به چالش کشیده شوند اما بجای متصل کردن نقاط غیرمرتبط و ایجاد نظریه های توطئه باید از تصمیم گیرندگان تقاضای شواهد داشته باشیم. به دنبال اطلاعات در مورد یک باور باشید و داده هایی که آن را آزمایش کرده اند پیدا کنید. بخشی از این فرایند به معنی شناخت غرایز مغرضانه، محدودیت ها و مغالطه منطقی خود ما خواهد بود.

 

مترجم: سمانه سالاری

 

 

 

No tags for this post.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا