روی تاریک آزمون‌های شخصیت

«آزمون‌های شخصیت» جذابیتی همیشگی داشته‌اند. ظاهراً کسی نمی‌داند آزمون‌های شخصیت کِی برای اولین بار در فرهنگ عامه جا باز کرده‌اند، اما این آزمون‌ها، از زمان مجلات زرد تا آزمون‌های جدید آنلاین، روال یکنواختی داشته‌اند و سؤال‌های بی‌پایانی پیشنهاد می‌کنند تا با «خود واقعی‌تان آشنا شوید». اگرچه از نگاه بعضی‌ها آزمون‌های شخصیت مفید یا حداقل بی‌ضررند، اما آزمون‌های جدید آنلاین روی تاریکی نیز دارند که در نسخه‌های پیشین وجود نداشت.

من رودخانۀ دانوب هستم.

روحم سرزنده و بانشاط است. آرزوی تجربیات جدید و ارتباط عمیق با مردم را دارم. سازگارم، اما یک ایراد دارم: به ندرت خطرات پیشِ رو را می‌بینم. می‌توانم بدون پشیمانی خیانت کنم. در کوزه‌گری هم بسیار ماهر هستم.

این را کتاب با خودِ واقعیتان آشنا شوید۱ می‌گوید، یعنی قدیمی‌ترین، بلندترین و مسخره‌ترین آزمون شخصیتی که تا کنون انجام داده‌ام. با خود واقعیتان آشنا شوید که اولین بار در سال ۱۹۳۶ منتشر شد، یک آزمون روانکاوی خانگیِ ۳۳۶ صفحه‌ایست که نوید می‌دهد « شخصیت خواننده را مانند اشعۀ ایکس بررسی می‌کند». این آزمون چنین کاری را از طریق یک سری سؤالات بی‌پایان انجام می‌دهد که هم فضولانه و هم تصادفی هستند. آیا والدینت مرده‌اند؟ آیا تا کنون حس کرده‌ای که از بدنت جدا شده‌ای؟ آیا کارتون‌های میکی‌موس تو را می‌ترسانند؟ نظرت در مورد شیر سرشیرنگرفته چیست؟

با جواب‌های «بله» و «خیر»ی که می‌دهید، این کتاب بر اساس پاسخ‌هایتان شما را به بخش‌های جدید هدایت می‌کند. در اواسط راه، شما را به عنوان یکی از پانزده رودخانه (نیل، سن، تیمز، میزوری و غیره) دسته‌بندی می‌کند و سرانجام تحلیل‌های شخصیتی طولانی به شما ارائه می‌دهد. در تبلیغات بخش مقدمه آمده است «وقتی مسیر شخصی‌تان را از میان شبکۀ سؤالات و داده‌ها می‌پیمایید، داستانتان آشکار می‌شود و شخصیتتان تبیین می‌گردد». این کتاب را به عنوان نسخۀ فرویدیِ «ماجراهای خودتان را انتخاب کنید»۲ توصیف کرده‌اند که توصیفی نسبتاً دقیق هم هست: شبیه به کتاب مو به تنتان سیخ کنید۳ است، با این تفاوت که به جای اینکه در پایان از کارناوال وحشت فرار کنید، می‌فهمید که مشکل تعهدپذیری دارید.

قطعاً آزمون‌های شخصیت نوعی جذابیت همیشگی داشته‌اند. بخش نیوزفید فیس‌بوک پر از «آزمون‌های بازفید» و دیگر پرسش‌نامه‌های عجیب و غریب است که به شما می‌گویند در کدام شهر باید زندگی کنید، کدام رهبر برکنارشدۀ بهار عربی هستید و به کدام خانۀ مدرسۀ هاگوارتز در دنیای هری پاتر تعلق دارید. اما این آزمون‌های جدید آنلاین روی تاریکی نیز دارند که در نسخه‌های آنالوگ پیشین وجود نداشت. در آستانۀ انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا، یک شرکت سرّی داده‌ها که کمپین دونالد ترامپ آن را به خدمت خود درآورده بود، ادعا کرد که سال‌هاست با استفاده از آزمون‌های مختلف، اطلاعات شخصی میلیون‌ها رأی‌دهنده را جمع‌آوری کرده است. هدف آن: ایجاد نمایه‌های دیجیتال که می‌تواند ارزش‌ها، پریشانی‌ها و آموزه‌های سیاسی آمریکایی‌ها را پیش‌بینی کند (و شاید هم به کار ببندد).

حال پاسخ این پرسش که آیا این شرکت، یعنی «کمبریج آنالیتیکا» واقعاً از نمایه‌های پیش‌بینی‌گر برای تأثیرگذاشتن بر مردم استفاده کرده یا خیر، قطعی نیست؛ گزارشات حاکی از آن است که چنین استفاده‌ای (حداقل به شکل مستقیم) صورت نگرفته است. اما به‌هرحال، روش‌های این شرکتْ مقیاس درحال‌رشد تحلیل‌شخصیت‌های آنلاین (و خطرات همراه آن) را برملا می‌کند. شما هرکاری که در اینترنت انجام می‌دهید مانند انجام یک آزمون شخصیت است. هرجا که کلیک می‌کنید، چیزی را در مورد شما آشکار می‌کند. و البته به جز شما کسانی دیگر هم نتایج را می‌بینند.

روی عطف کتاب با خودِ واقعیتان آشنا شوید، آینه‌ای نقره‌ای نشان‌دهندۀ افسونِ آزمون شخصیت است: خودتان را آنطور که واقعاً هستید ببینید. اما وقتی آینه دوطرفه باشد، چه می‌شود؟

*****

ظاهراً هیچ‌کس نمی‌داند آزمون‌های شخصیت کِی برای اولین بار در فرهنگ عامه جا باز کردند. ژورنالیست آتلانتیک، سارا پلسکو خاستگاه آن را حداقل از همان اواخر قرن نوزدهم در آمریکا می‌داند «زمانی‌که مجلات بانوان متداول شدند و نشریات زرد حاضر بودند هرکاری بکنند تا مشتریان را به سوی خود بکشانند». اما این نوع آزمون‌ها (به استثنای افزایش جهشیِ محبوبیت‌شان در دورۀ کوتاه اوج‌گیری مجلات بلافاصله پس از جنگ جهانی دوم) به طرز قابل توجهی از زمان آزمون‌های مجلۀ زنانۀ کازموپولیتن در دهۀ ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ تا آزمون‌های همه‌جاموجودِ بازفید به‌طور یکنواخت به روال خود ادامه داده‌اند.

این بازۀ زمانی دقیقاً با تاریخچۀ خواهرخواندۀ حساب‌شده و موفقِ آزمون‌های شخصیت همپشویانی دارد: یعنی تست‌های شخصیت. ارزیابی‌های روان‌شناختی پرجزئیاتی همچون «شناخت تیپ شخصیتی مایرز-بریگز»۴ در نیمۀ اول قرن بیستم با هدف ارزیابی و دسته‌بندی کارگران در محیط‌های کار صنعتی پدیدار شد. هرچند جامعۀ علمیْ بسیاری از این تست‌ها از جمله مایرز-بریگز را نامطمئن (یا حتی خطرناک و تبعیض‌آمیز) خوانده، اما آن‌ها هم محبوبیت خود را حفظ کرده‌اند. شاید یکی از دلایل این محبوبیت این باشد که دست‌کم نوعی چارچوب برای مصاحبه‌های دشوار اداری فراهم می‌کنند. امروزه حدود ۱۰۰هزار شرکت، ۲۵۰۰ کالج و دانشگاه و ۲۰۰ آژانس دولتیِ آمریکا، از جمله اکثر شرکت‌های «فورچون ۵۰۰» هنوز هم از مایرز-بریگز استفاده می‌کنند.

ارتباط میان آزمون‌های شخصیت و این نوع تحلیل شخصیتِ ظاهراً معتبرتر باعث شده تا آزمون‌های شخصیت هم نوعی وجهه بیابند. درواقع اگر بشود یک جور کیفیت مرموز آزمون‌های شخصیت را توصیف نمود، این است که شکل‌های مختلف آن، مسیری دشوار میان سرگرمی و علم را طی می‌کنند یا حداقل چیزی شبیه به علم درمی‌آیند. «آزمون‌های بازفید به گونه‌ای طراحی شده‌اند که توهم حقیقت یا حقیقت بالقوه را ایجاد کنند». این را کارولین اودانوان، ژورنالیست آمریکایی در رابطه با این آزمون می‌گوید. او به نقل از یکی از ویراستاران بازفید به نام سامر ان. برتن می‌گوید «اونا رو یه جورایی مثل هوروسکوپ می‌نویسن، با تکه‌های جذابی که مردم بتونن باهاش ارتباط برقرار کنن».

با خودِ واقعیتان آشنا شوید این استراتژی را سال‌ها پیش از کلیک‌جمع‌کن‌های امروزی کشف کرده بود. نویسندگان این کتاب، یعنی رمان‌نویس انگلیسی ویلیام جراردی و پرنس اشراف‌زادۀ اسپانیایی، لئوپولد لوئن‌اشتاین (که از قضا پسرش مدیر مالی رولینگ استونز شد) به راحتی نوید چیزی میان بینش‌های عمیق و سرگرمی تضمینی را می‌دهند.

اطلاعات محدود موجود دربارۀ استقبال از این کتاب نشان می‌دهد که مردم هیچگاه با خود واقعیتان آشنا شوید را زیاد جدی نگرفته‌اند. مروری کوتاه در شمارۀ مارس ۱۹۳۷ از پیکوا دیلی کال در اوهایو آن را «روشی نسبتاً سرگرم‌کننده برای پر کردن یکی دو ساعت از وقت» می‌خواند و این تیکۀ بی‌مزۀ دهۀ ۱۹۳۰ را نیز در مورد آن می‌گوید که «اگر مناجات‌وار پای آن بنشینید و تمام سؤالات بی‌ربط آن را پاسخ دهید، دیگر هیچ‌گاه چیزهای حقیری نظیر درآمد، مالیات یا برگه‌های آزمون ادارت دولتی شما را نخواهد آزرد». چندین دهه بعد، یکی از ستون‌نویس‌های ایندیپندنت در سفری که با نامزدش به خانۀ والدین خود داشت با این کتاب آشنا شد و وقتی این کتاب به خانوادۀ او اعلام کرد که نامزدش «فاتح زنان» است، این حرف حسابی باعث خندۀ آن‌ها شد.

با توجه به اینکه آزمون‌های بازفید در چند سال اخیر واقعاً متداول شده‌اند، سیلی از مقالات تحلیلی سعی بر این داشته تا بفهمد چرا وقتی اینگونه آزمون‌ها مشخصاً هیچ ارتباطی با واقعیت ندارند، باز هم مردم دست‌بردار آن‌ها نیستند. از جمله دلایل ارائه‌شده می‌توان به خودشیفتگی، خودکاوی و ملالت اشاره نمود. لاسکو استدلال می‌کند که مردم صرفاً صحبت‌کردن در مورد خودشان را دوست دارند. شاید همۀ این‌ها تا حدی درست هستند. اما همۀ آن‌ها چیزی عمیق‌تر در مورد ماهیت خودِ شخصیت را از قلم می‌اندازند.

*****

سیمین وزیر، رئیس آزمایشگاه شخصیت و خودشناسیِ دانشگاه کالیفرنیا در دیویس معتقد است که تست شخصیت مناسب به ندرت چیزی به شما می‌گوید که خودتان از قبل نمی‌دانید. او در این باره تحقیق می‌کند که مردم چگونه کیستی خود را می‌فهمند. او می‌گوید «ما همین‌که در بدنمان هستیم و خودمان هستیم، چیزهای زیادی می‌دانیم». تست‌هایی که نوید می‌دهند حقایقی مخفی را دربارۀ فرد برملا کنند (در روان‌شناسی به این نوع تست‌ها، فرافکنانه می‌گویند) عمدتاً جعلی هستند.

وزیر اذعان می‌کند که آنچه این تست‌ها به ما عرضه می‌کنند، نوعی بازتاب است. او می‌نویسد «وقتی یک نفر همان چیزی را که به او می‌گوییم برایمان خلاصه می‌کند، حسی به ما دست می‌دهد که ‘آره، دقیقاً همینو می‌خواستم بگم.’ فکر می‌کنم این دست تست‌ها نوعی از همین ماجرا هستند. وقتی ما در مورد خودمان صحبت می‌کنیم و تعدادی سؤال را در مورد خودمان پاسخ می‌دهیم، تست این اطلاعات را برایمان خلاصه می‌کند. چنین تستی زبانی دقیق یا بهتر را برای خلاصه‌نمودن حرفمان عرضه می‌کند، حتی اگر بر مبنای حرف‌های خودمان باشد».

این نوع بازتاب با خودشناسی شبه‌عرفانی که با خود واقعیتان آشنا شوید ادعای آن را می‌کند، تفاوت دارد. این کتاب «خود واقعیتان» را نشان نمی‌دهد، بلکه به شما کمک می‌کند ایده‌ای را که از کیستی خود دارید، به روشنی بیان کنید.

شاید این تمایز جزئی به نظر برسد، اما نکته‌ای حیاتی در مورد نحوۀ عملکرد شخصیت در آن نهفته است. تعریف کتابیِ شخصیت تماماً به یک سری الگوها مربوط می‌شود. انجمن روان‌شناسی آمریکا شخصیت را اینگونه تعریف می‌کند: «تفاوت‌های شخصی در الگوهای شاخصِ تفکر، احساس و رفتار». به عبارت دیگر، شخصیت یک چیز مشخص نیست، بلکه نتیجۀ شبکه‌ای پیچیده از گرایشات و عادات است که همگی تحت تأثیر ترکیبی از زیست‌شناسی، مزاج و رفتارِ آموخته‌شده است.

این یعنی شخصیت تغییرپذیر است. گرچه روان‌شناسان دربارۀ جزئیات ریز آن با یکدیگر اختلاف نظر دارند، اما چیزی که از آن برمی‌آید این است که شخصیت نوعی تناقض است. مردم معمولاً برداشتی از شخصیت خود دارند، اما این برداشت هرگز کامل نیست. ما هم خود را می‌شناسیم و هم نمی‌شناسیم.

به همین دلیل است که مردم آزمون‌های شخصیت را دوست دارند. علاوه بر غرور و خودشیفتگی و تفریح بی‌ضرر، انجام آزمون شخصیت به من کمک می‌کند دیدگاه جدیدی به دست آورم، ببینم که آیا تجربۀ من از خودم با تجربۀ دیگران از من همخوانی دارد؟ به همین دلیل است که گاهی در آینه به خودم زل می‌زنم، حتی بعد از اینکه دوبار چک کرده‌ام که زیپم بسته است و کمی بخاطر کم‌شدن موهایم عصبانی شده‌ام. نوعی تأیید و حتی حیرت و تعجب در این بازتاب وجود دارد. این من هستم که در این دنیاست.

از این منظر، آزمون‌های شخصیت حتی مفید هم به نظر می‌رسند، یا حداقل بی‌ضرر هستند. البته شاید در صورتی این‌طور بود که مرا به حال خودم رها می‌کردند و کسی دیگر نتایج را نمی‌دید. اما نیاز روان‌شناختی به خودبازتابی، زمانی پیچیده می‌شود که آینه هم اطلاعات را کش می‌رود تا دیگران از آن استفاده کنند.

*****

در سال ۲۰۰۸، میخال کوزینسکی به پروژۀ تحقیقاتی‌ای پیوست که در نحوۀ جمع‌آوری اطلاعات دیگران تحول ایجاد کرد. کوزینسکی در دورۀ لیسانسش در مرکز روان‌سنجی دانشگاه کمبریج (دپارتمانی که ارزیابی‌های روان‌شناختی آنلاین را مطالعه می‌کند) به همراه هم‌کلاسی‌اش دیوید استیل‌ول، یک آزمون شخصیت کوتاه را در فیس‌بوک منتشر کرد که به مردم می‌گفت چه رتبه‌ای در میان «پنج ویژگی شخصیتی اصلی» روان‌شناسی دارند: یعنی تجربه‌پذیری۵، وظیفه‌شناسی۶، برون‌گرایی، سازگاری۷ و روان‌رنجوری۸ (یا به اختصار، OCEAN). انجام‌دهندگان آزمون به محض دریافت نتایج، این اختیار را داشتند تا پروفایل فیس‌بوکشان را با کوزینسکی و استیل‌ول به اشتراک بگذارند.

طولی نکشید که این دو محققْ بزرگ‌ترین مجموعۀ نمرات روان‌سنجی را که با پروفایل‌های فیس‌بوک جفت بود، جمع‌آوری کردند. کوزینسکی که اکنون استاد رفتار سازمانی در مدرسۀ عالی بازرگانی در استنفورد است، می‌گوید «درگیر کردن مردم به شکل عجیبی آسان است؛ استیل‌ول فقط آن را به دوستانش در فیس‌بوک فرستاد. دوستانش این پرسش‌نامه را انجام دادند و آن را بر روی پروفایلشان به اشتراک گذاشتند. ناگهان دیدیم که هر روز هزاران نفر آن را انجام می‌دهند». طی چند سال، کوزینسکی و استیل‌ول از میلیون‌ها کاربر فیس‌بوک اطلاعات جمع‌آوری کردند.

این دو محقق با استفاده از این داده‌ها سیستم جدیدی ساختند که شخصیت مردم را پیش‌بینی می‌کرد. کوزینسکی با دسترسی به ویژگی‌های OCEAN و اطلاعات فیس‌بوکِ سوژه‌هایش توانست خصوصیات مردم را با جزئیات شخصی آنلاینِ موجود از آن‌ها (لایک‌های فیس‌بوکی، جنسیت، سن و غیره) تطبیق دهد. او خیلی زود الگوریتمی به دست آورد که فقط بر مبنای تحلیل لایک‌های فیس‌بوک، می‌توانست نحوۀ تفکر، احساس و رفتار (همان شبکۀ پیچیدۀ گرایشات و عادات) را با دقتی اعجاب‌آور حدس بزند. این مدل با ۷۰ لایک می‌توانست طوری شخصیت فرد را پیش‌بینی کند که یک تست شخصیتی ۱۰۰ سؤالی می‌توانست، یعنی بهتر از دوستان فرد. این مدل همچنین با ۳۰۰ لایک می‌توانست بهتر از شوهر یا همسر فرد، شخصیت را بشناسد.

تست‌هایی که نوید می‌دهند حقایقی مخفی را در مورد فرد برملا کنند عمدتاً جعلی هستند

این رویکرد پیش‌بینی‌گر که کوزینسکی طلایه‌دار آن بود، همان چیزی است که در انتخابات آمریکا جنجال زیادی به پا کرد. خود کوزینسکی هیچ ارتباطی با شرکت داده‌هایی که ترامپ آن را اجیر کرده بود، نداشت. مادربرد و داس ماگاتسین گزارش داده‌اند که تحقیقاتِ او را یکی از همکاران جوانش (که با شرکت مادر مستقر در لندن، یعنی گروه آزمایشگاه‌های ارتباط راهبردی یا اس.سی.ال ارتباط داشته) به کمبریج آنالیتیکا آورده است. (البته کمبریج آنالیتیکا هرگونه ارتباط خود و روش‌هایش را با کوزینسکی انکار کرده است). پس از انتخابات، شرکت ابتدا اعلام کرد که برند نمایه‌سازی «روان‌نگاریِ» آن‌ها نقشی مهم در پیروزی ترامپ داشته است، اما سپس اعتراض کرد که هرگز از رویکردشان برای تاثیرگذاشتن بر رأی‌دهندگان استفاده نکرده است.

روش‌های پیش‌بینی‌گری مانند روش‌های کوزینسکی و کمبریج آنالیتیکا هر تأثیری که تا کنون داشته‌اند، درها را به سوی مرحله‌ای جدید (و استرس‌زا) از تحلیل شخصیت گشوده‌اند. این امر بر کسی پنهان نیست که داده‌های شخصی را می‌توان به صورت آنلاین به دست آورد و راه‌های زیادی وجود دارد که بتوان با استفاده از این داده‌ها بر مردم تأثیر گذاشت: مثلاً در حوزۀ سیاست، باراک اوباما حتی قبل از اینکه کمبریج آنالیتیکا شکل بگیرد، با استفاده از روان‌سنجی، افراد رأی‌دهنده را مورد هدف قرار داد. درواقع کاری که کوزینسکی انجام داد این بود که فهمید چه مقدار اطلاعات را می‌توان بدست آورد. او با این آزمون‌های شخصیت چیزی را یافت که شاید مستقیم‌ترین مسیر به دل و ذهن مردم باشد.

کوزینسکی هیچگاه از کاربران فیس‌بوک نمی‌خواهد تا پروفایل‌هایشان را رو کنند تا آزمون دهند. اما دلالت نگران‌کنندۀ رویکرد او این است که تحلیل شخصیت آنلاین می‌تواند به آسانی مرز میان تمایل و عدم تمایل به مشارکت را برهم زند. وقتی می‌شود الگوریتم‌ها را آموزش داد تا بر اساس هرآنچه انجام می‌دهید، با چنین دقتی، شخصیتتان را بیرون بکشد پس خود اینترنت هم یک آزمون شخصیت است. حداقل تا وقتی که مشاهدۀ هر صفحۀ اینترنت، جست‌وجو و «لایک» را بتوان جمع‌آوری و تطبیق داد، اینگونه است.

دلایل موجه زیادی وجود دارد که دربارۀ این تکنولوژی نگرانی داشته باشیم. شرکتی تبلیغاتی را تصور کنید که می‌داند شما به وزنتان توجه زیادی دارید؛ مطمئناً آن‌ها سعی می‌کنند به شما قرص‌های رژیمی بفروشند. یا (همان سناریویی که معمولاً در این نوع بحث به ذهن می‌رسد) یک کمپین سیاسی را تصور کنید که می‌داند شما آدم نگرانی هستید؛ آن‌ها شما را آماج تبلیغات در مورد خطرات داعش می‌کنند. در گزارشی از نیویورک تایمز در مورد کمبریج آنالیتیکا آمده است «شرکت‌های کلان‌داده از سن، درآمد، غلات موردعلاقه و آخرین باری را که رأی دادید، خبر دارند. اما شرکتی که می‌تواند هدف‌قراردادن روان‌شناختی را به حد اعلی برساند، می‌تواند ابزاری بسیار تواناتر باشد: تواناییِ جهت‌دهی رفتار از طریق درک نحوۀ تفکر فرد و هرآنچه از آن‌ها می‌ترسد».

کوزینسکی معتقد است که از بین‌رفتن سریع حریم شخصی افراد در فضای مجازی خطرناک است، اما او همچنین خاطرنشان می‌کند که نمایه‌سازی شخصیت فواید بالقوه‌ای نیز دارد. به گفتۀ او، کمپین‌های تبلیغاتی هدفمند می‌تواند کودکان را به سوی ترک سیگار سوق دهد. پیام‌های سیاسی شخصی‌شده می‌تواند رأی‌دهندگان را آگاه نماید، نه اینکه افکار را دستکاری و جهت‌دهی کند.

البته برای شرکت‌هایی نظیر کمبریج آنالیتیکا، اغراق در تکنیک‌هایشان دارای منافع تجاری نیز هست. لئونید برشیدسکیِ ژورنالیست معتقد است «آنچه آن‌ها می‌فروشند دقیقاً روغن مار نیست، اما می‌تواند نقش نوش‌دارو را برای نامزدهای هراسانی داشته باشد که چند هفته قبل از انتخابات در نظرسنجی‌ها عقب هستند. اما همچون هوش مصنوعی یا مثلاً «زنجیرۀ بستک»، ]علمِ داده‌ها هنوز جا دارد تا[ اپلیکیشن‌های کشنده‌ای۹ تولید کند که بتوانند پیروزی سیاسی یا موفقیت تجاری را تضمین کنند».

بعید می‌دانم این پادکست‌های خسته‌کننده و باشگاه‌های گمنام دوومیدانی که در فیس‌بوک لایک می‌کنم بتوانند به این زودی‌ها افسار زندگی‌ام را به دست شرکتی ناشناس بدهند. اما معتقدم که این خطر جدی است، حداقل این‌قدر جدی هست که حاضر نباشم اطلاعات پروفایلم را برای یک ارزیابی شخصیتی لو بدهم.

کوزینسکی چیزی به من گفت که حس نگرانی به من داد و هنوز نتوانسته‌ام آن را هضم کنم. تحقیقاتی دربارۀ اعتماد مردم به الگوریتم‌ها صورت گرفته که چنین است: فردی دربارۀ موضوعی خاص با کارشناس صحبت می‌کند و کارشناس به یکی از این دو روش نوعی بینش دربارۀ آن موضوع ارائه می‌دهد: یا ۱. کارشناس مدت‌ها در مورد این موضوع فکر کرده است و یا ۲. کامپیوتر او راه‌حل را محاسبه کرده است. نتایج نشان می‌دهد که مردم معمولاً به کامپیوتر اعتماد بیشتری دارند. کوزینسکی می‌گوید «الگوریتم‌ها ما را طوری تربیت کرده‌اند که باور کنیم همیشه درست می‌گویند».

البته این اعتماد همیشه هم نادرست نیست، این درست. وزیر، روان‌شناس دانشگاه کالیفرنیا، اعتراف می‌کند که خودش هم اگر بداند یک الگوریتم دقیق است، شاید به آن بیشتر از کارشناس اعتماد کند. اما اگر دقیق نباشد چه؟ اگر مثلاً بر مبنای داده‌هایی ساخته شده باشد که محققانِ درمعرض خطا و غرض آن‌ها را جمع‌آوری کرده‌اند، آنگاه تکلیف چیست؟ اصلاً اگر عمداً نادرست باشد، یعنی به‌طور فریب‌آمیزی نادرست باشد، آنگاه تکلیف چیست؟ قابل تصور است که الگوریتم می‌تواند آنقدر در مورد شما بفهمد که به طور دقیق بگوید چه چیز باعث می‌شود فکر، عمل یا احساس خاصی را داشته باشید.

همین است که انگیزۀ انجام آزمون شخصیت مرا در شب بیدار نگه می‌دارد. ذهن من طوری سیم‌پیچی شده است که راه‌های تأمل در مورد کیستی خود را بجویم، اما کیستی من تغییرپذیر است و این باعث می‌شود تا پذیرای پیشنهادات باشم. اگر ایمان مردم به الگوریتم‌ها همچنان افزایش یابد، شاید طولی نکشد که به یک کامپیوتر بیشتر از دوستان یا خانواده یا حتی خودم اعتماد کنم تا در مورد شخصیتم به من بگوید.

تصور چنین آینده‌ای عجیب است. اما راستی، من رودخانۀ دانوب هستم، سازگارم. مطمئناً با شرایط سازگار می‌شوم.

No tags for this post.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا