وقتی تئوری توطئه قدرت می‌گیرد

ما در دنیای شگفت‌انگیزی زندگی می‌کنیم.

به‌طور عادی بعد ازجمله بالا باید به دستاوردهای علمی، فناوری، فرهنگی یا هنری اشاره کرد و اینکه چطور زندگی ما روزبه‌روز به سمت آینده‌ای بهتر و خردمندانه‌تر در حال حرکت است. اینکه چگونه انسان در آغازین دهه‌های قرین 21 میلادی آموخته که دانایی ارزش است و پس از سال‌ها تلاش و ممارست و آزمون خطا اینک راه‌های اولیه غربال خرد و بی‌خردی را آموخته است.

اما ما در دنیای شگفت‌انگیزی زندگی می‌کنیم و این شگفتی در این سال‌های اخیر اتفاق به دلیل رخ دادهایی است که خلاف گزاره بالا است.

ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که واقعیت‌های علمی، فَکت ها و داده‌های معتبر انکار می‌شود، دروغ به ابزاری رایج و توصیه‌شده در مناسبت بدل می‌شود و به‌جای آنکه صداهای مبتنی بر عقلانیت، منطق و واقعیت‌ها و دانسته‌ها اعتبار داشته باشند آن‌هایی قدرت می‌گیرند که مناقشه آمیز تر و بی‌پرواتر و بی‌خردتر باشند.

تا چند سال پیش نگرانی از وجود چنین صداهایی نگرانی جنبی شناخته می‌شد امروز اما خطری است که همه ما را تهدید می‌کند. اینک ماشه ویران‌کننده‌ترین زرادخانه جهان در دست کسی است که باوجوداینکه خود او و دولتش به دلیل احتمال تبانی و کارشکنی در مسیر قانون تحت تحقیق قرار دارند، صبحش را با حمله به‌ظاهر افراد و تخریب شخصیت کسانی آغاز می­کند که او را نقد کرده‌اند، دنیایی که تئوری پردازان توطئه می‌توانند در قوی‌ترین مناسبات سیاسی و اقتصادی جهان جای خوش کنند و به‌صراحت به دوربین‌ها خیره شده و از دروغ‌پراکنی به نام فکت های جایگزین دفاع نمایند.

در دورانی که انکار گرایی جایگزین شک گرایی شده است، درجایی که فریادهای بلندتر جایگزین، صداهای معقول‌تر شده‌اند و در دنیایی که بسیاری از رسانه‌ها حاضرند برای چند کلیکی بیشتر و چند مخاطب افزون‌تر، اصول و قواعد کار زیر پا بگذارند و به‌جای ابزار آگاهی بخشی به ابزار سرگرمی بدل شوند، طبیعی است که وقت و انرژی بسیاری باید صرف پاسخگوی به یاوه‌های بی‌بنیادی شود که شاید در روزگاری دیگر تنها مایه سرگرمی و طنز بود.

داستان اخیر کمپ‌های برده‌داری از کودکان در مریخ یکی از همان داستان‌ها است که از جهات متفاوتی مهم است.

اگر در جریان این داستان نیستید خلاصه ماجرا به این شرح است.

چند روز پیش الکس جونز، یکی از میزبان‌های برنامه‌ای رادیویی و اینترنتی پرطرفدار در ایالات‌متحده، که سابقه بلندی در شایعه‌پراکنی و پروراندن تئوری توطئه دارد در برنامه خود که در وب سایتش به نام InfoWars به معنی نبردهای اطلاعاتی نیز پخش می‌شود، میزبان شخصی به نام رابرت دیوید بود. رابرت دیوید یکی از کارشناسان سابق سازمان اطلاعات آمریکا (CIA) است که در زمان خدمت خود در سمت کارشناس پرونده در واحد جاسوسی فعالیت می‌کرد. او پس از جدا شدن از سازمان سیا، تلاش کرد تا به‌عنوان نامزد یکی از حزب‌های کوچک آمریکای خود را نامزد ریاست جمهوری کند و البته طرحی به نام نهاد اطلاعاتی منبع باز یا (Open Source) را پیشنهاد کرد.

او در این برنامه ادعا می‌کند ناسا برای مدت 20 سال است که کودکانی را که از نقاط مختلف دزدیده‌شده‌اند به شهرک‌هایی می‌فرستد که بر روی مریخ بناکرده و در آنجا این کودکان برای تخلیه خون، مغز استخوان و همچنین بهره برداری‌های جنسی مورداستفاده قرار می‌گیرند. به عبارتی ناسا و سازمان‌های دولتی آمریکا در پروژه‌ای که این‌همه سال مخفی مانده برای 20 سال است نه‌تنها دارای شهرک‌هایی روی سطح مریخ هستند که به‌طور دائم کودکان را از سراسر جهان دزدیده و کمپ‌های برده‌داری از کودکان را در آنجا تأسیس کرده و اداره می‌کنند.

در دنیای کمی منطقی افراد با لبخندی از کنار این ادعا عبور می‌کردند اما ما در دورانی زندگی می‌کنیم که چنین صداهایی چنان قدرتی یافته‌اند که ناسا ناچار می­شود به‌طور رسمی وجود چنین شهرک‌هایی را انکار کرده و تأکید کند ما هنوز توانایی اعزام انسان به مریخ را نداریم؛ و از آن جالب‌تر اینکه این داستان با این بیانیه پایان نمی‌یابد و تا مدتی طولانی بخشی از فضای گفتگوی سیاسی را به خود اختصاص خواهد داد.

چرا باید به چنین موضوعی پرداخت؟ آیا وقت ما ارزش توجه کردن به این موضوع را دارد. متأسفانه پرداختن به چنین داستانی ناخوش آیند اما ضروری است.

برای اینکه اهمیت آن را پیدا کنید به سابقه آقای جونز و امثال او نگاهی بیندازید.

وب‌سایت اینفو وارز به‌طور متوسط در هرماه حدود 30 میلیون بازدید دارد و البته این فارغ از تعداد بسیار زیاد مخاطبان او هستند که از طریق ایستگاه‌های رادیویی محلی و به‌طور مستقیم برنامه او را دنبال می‌کنند. جونز سابقه طولانی در شایعه‌پراکنی دارد.

جونز پیش­تر در برنامه‌های خود مناقشات زیادی را مطرح کرده بود. او تیراندازی و کشتار سندی هوک را شایع و غیرواقعی نامیده بود که دولت ایجاد کرده و ادعا کرد این حادثه مرگ‌بار اصلاً رخ نداده است. او همچنین انفجار شهر اوکلاهاما و حادثه یازده سپتامبر را کار دولت آمریکا می‌داند و حمله به خان شیخان را نیز تنها نمایشی غیرواقعی ارزیابی کرده است. در جریان انتخابات ریاست جمهوری او مدعی شد هیلاری کلینتون و گروه ستاد او از یک پیتزافروشی در شهر واشنگتن در نقش پوششی برای خریدوفروش کودکان استفاده می‌کنند. اگر فکر می‌کنید همه این داستان‌ها شوخی است و کسی آن را جدی نمی‌گیرد به یاد بیاورید که پس‌ازاین گزارش یکی از شهروندان آمریکایی به واشنگتن سفر کرد و اقدام به تیراندازی به این پیتزافروشی کرد تا به قول خود جلوی تجارت کودکان را بگیرد.

مخاطب وسیع او که بخشی به دلیل اجرای عصبی و زبان تند و ادعاهای غریب او جذب می‌شوند به او این توانایی را داده است تا بتواند زمزمه گری در گوش رییس‌جمهور فعلی آمریکا باشد. در جریان کارزار انتخاباتی آمریکا، دانلد ترامپ در یک گفتگوی نیم‌ساعته ویدیوی با او شرکت کرد و به تعریف و تمجید از برنامه او پرداخت. و بعدازآن نیز در چند مورد ترامپ به تکرار حرف‌هایی پرداخت که در این برنامه گفته می‌شد و نشانه‌ای از آن بود که رییس‌جمهور فعلی یکی از مخاطبان برنامه جونز است. ترامپ در حالی به رسانه‌هایی مانند اینفو وارز، بردبارت و شو های تلویزیونی مانند فاکس و دوستان توجه ویژه نشان می‌دهد (همه این برنامه‌ها در طبقه‌بندی اخبار غیردقیق و اخبار دروغ قرار می‌گیرند.) که نبردی تمام‌عیار با رسانه‌های جریان اصلی را در پیش‌گرفته است. همین هفته پیش بود که حمله‌ای شخصی را به مجری‌های برنامه صبحگاهی شبکه MSNBC به نام صبح با جو ترتیب داد و با صفاتی چون کم‌هوش، ابله و البته حمله به‌ظاهر و چهره مجری زن برنامه به آن‌ها تاخت. بیست‌وچهار ساعت بعد قطعه‌ای از حضورش در مسابقات کشتی کچ را در شبکه توییترش پخش کرد که در آن لوگوی شبکه CNN روی چهره شخصی که ترامپ او را مورد ضرب و شتم – نمایشی – قرار می‌دهد مونتاژ شده بود. در همین هفته گذشته کاخ سفید در اتفاقی کم‌سابقه در آمریکا در شرایطی جلسه رسانه‌ای خود را برگزار کرد که به خبرنگاران اجازه پخش مستقیم و یا تصویربرداری از جلسه را نداده بود.

در چنین فضایی آشفته صداهای نامعتبر اوج گرفته و بازتاب می‌یابند. وقتی افرادی در عالی‌ترین مقام‌ها سعی در تکرار و بازخوانی خبرهای دروغ دارند و رسانه را دشمن اصلی خود قلمداد می‌کنند و البته زمانی که بسیاری از رسانه‌ها نیز به بازی آن‌ها تن می‌دهند و یا تبدیل به سخنگوی دولت یا منتقد دائمی می‌شوند و در این راه بستر منطق را رها می‌کنند طبیعی است که ضرر نهایی را مردمان می‌بینند. آگاهی قربانی اصلی است و از دل جهالت نمی‌توان انتظار رویش دنیایی بهتر را داشت.

دراین‌بین بار و فشار بر عهده رسانه‌هایی است که سعی می‌کند بین فعالیت سیاسی و تبلیغی و کار رسانه‌ای تمایز قائل شوند. به همین دلیل برای مثال درجایی مانند ایالات‌متحده، رسانه‌های بزرگی مانند واشنگتن‌پست، نیویورک‌تایمز، بوستون گلاب و … سعی می‌کنند به‌طور دائم به تفکیک واقعیت و توهم بپردازند. شاید به همین دلیل بود که به پیشنهاد باب وودوارد، خبرنگار سابق واشنگتن‌پست که در جریان رسوایی واترگیت نقش مهم را در افشای رفتار خلاف قانون نیکسون بازی کرد، واشنگتن‌پست شعار خود را تغییر داده است؛ «دموکراسی در تاریکی خواهد مرد.»

«دموکراسی در تاریکی خواهد مرد.»

به دلیل قدرت گرفتن این صداها و تأثیرگذاری آن‌ها در جامعه است که رسانه‌ای مستقل بیش از هرزمانی باید به صحت سنجی و آگاهی بخشی تأکید کنند. این کار انرژی بر و سخت و دشوار و خسته‌کننده است اما چاره دیگری نیز وجود ندارد.

اگر گمان می‌کنید این مسئله داستان و مشکل دیگران و آمریکا است و ربطی به ما ندارد دوباره بیندیشید. سری به صفحات اول روزنامه‌های کشور بزنید، در کانال‌های تلگرامی که در آن عضو هستید سرک بکشید و سروگوشی در شبکه‌های اجتماعی بچرخانید. خواهید دید همه ما در معرض چنین سیلی از داده‌های جهت‌دار، غیردقیق و ارزیابی نشده هستیم که بسیاری از آن‌ها بر تصمیم‌های روزانه ما اثر می‌گذارند و آینده ما و دیگران را شکل می‌دهند. بلند شدن صداهای غیر معتبر، اپیدمی دوران ما است و همه ما را به خود مبتلا کرده است و مقابله با آن نیز عزمی در بین همه ما می‌طلبد.

پوریا ناظمی

No tags for this post.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا