گام‌هاي پسين در فلسفه برين

به همین مناسبت با نویسنده کتاب "گام‌هاي پسين در فلسفه برين" حجت الاسلام و المسلمین حسین عشاقی عضو هیات علمی گروه فلسفه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به گفتوگو پرداختیم.

لطفا پیرامون بخش‌های مختلف کتاب گام‌های پسین در فلسفه برین توضیح دهید.

این اثر شامل يك ديباچه، و دو بخش است. در ديباچه كه تحت عنوان «مباحث مقدماتي» است، به نكات مقدماتي مثل ضرورت فلسفه‌سازي، پيشينه، هدف، پرسش‌هاي اصلي و فرعي، فرضيه‌ها، و نوآوري‌هاي تحقيق پرداخته شده است و بخش اول رساله كه با عنوان «فلسفه از نگاه ديگران» نام‌گذاري شده است، خود شامل يك مقدمه با عنوان «تمهيدات» و سه فصل است، هر فصل نيز دو مبحث و هر مبحث چندين گفتار دارد، در مقدمه اين بخش عمدتا به بحث حكم‌ناپذيري «وجود» و نكات مربوط به آن، كه زيربناي نقدهایي است كه در بخش اول به مكاتب سه‌گانه وارد شده، پرداخته شده است.

فصل اول بخش اول، شامل دو مبحث است كه در مبحث اول، مبادي و مسایل اصلي فلسفه مشایي، ارایه و مستندسازي شده و در مبحث دوم مطالب مبحث اول نقد شده است.

فصل دوم اين بخش نيز شامل دو مبحث است كه در مبحث اول، مبادي و مسایل اصلي فلسفه اشراقي ارایه و مستندسازي شده و در مبحث دوم مطالب مبحث اول نقد شده است.

همچنين فصل سوم اين بخش، شامل دو مبحث است كه در مبحث اول مبادي و مسای اصلي فلسفه متعالي صدرایي ارایه و مستندسازي شده، و در مبحث دوم مطالب مبحث اول نقد شده است.

 بخش دوم رساله كه با عنوان «فلسفه از نگاه ما» نام‌گذاري شده است، شامل دو فصل، و هر فصل شامل دو مبحث، و هر مبحث شامل چندين گفتار است.

در مبحث اول از فصل اول بخش دوم با هشت گفتار به مباحث مقدماتي مربوط به موضوع فلسفه اولي از نگاه ما پرداخته شده است و در مبحث دوم همان فصل اول، با دو گفتار در مورد خود موضوع فلسفه اولي از نگاه ما، مطالبي ارایه شده است و در مبحث اول از فصل دوم بخش دوم با سه گفتار به مباحث مقدماتي در باره مبادي تصديقي فلسفه اولي پرداخته شده است؛ و در مبحث دوم از همين فصل با ده گفتار مهم‌ترين مبادي تصديقي فلسفه اولي اثبات گرديده است.

لطفا در مورد مقوله اصلی این کتاب و موضوع آن یعنی فلسفه برین بیشتر توضیح دهید.

فلسفه اولي در صدد پاسخ به یکی از مهم‌ترین مسایل و دغدغه‌های آدمی است، مساله‌ای که به ‌سان نياز فطري انسان، در خصوص فهم بنیادی‌ترین حقایق قابل فهم، طرح می‌شود. آدمی با كشف اين حقایق به كمال لایق خویش نایل می‌آید. اما همانطور که فهم صحیح این حقیقت موجب کمال می‌شود، فهم نادرست این حقیقت نیز موجبات ضلالت و گمراهی آدمی را فراهم می‌کند.

مکاتب فلسفی موجود در عالم اسلام، بر دو پايه بنیان نهاده شده‌اند: اول. تكثر «هستي» (به‌معناي مطلق واقعيت)، و دوم. حكم‌پذيري «هستي». حال آن كه در فلسفه‌هاي رايج بر اين دو انديشه نه تنها برهاني نيست، بلكه بر نفي آنها براهيني مي‌توان ارایه كرد. محقق پذيرش اين دو مبنا را موجب ایجاد شكاف عميقي میان فلسفه‌های رایج و فلسفه واقعي می‌داند؛ چراکه بر مبناي اين دو ديدگاه، خود «هستي» (به‌معناي مطلق واقعيت) موضوع فلسفه اولي پنداشته شده و بدنبالش مسایلي را به ‌عنوان احكام اين موضوع ارایه شده است؛ حال آن كه خود «هستي» (به‌معناي مطلق واقعيت) موضوع نيست و حكمي ندارد تا بحث و جستجو شود براي احكام آن، و سپس احكامي براي آن ارایه گردد؛ بنابراين ضرورت دارد اين فلسفه‌ها هم به‌لحاظ اين دو ديدگاه كه پايه همه آنها است و هم به‌لحاظ مسایلي كه بر اساس اين دو ديدگاه در آنها شكل گرفته مورد نقد واقع گردند؛ و سپس فلسفه‌اي بر پايه نفي هر گونه كثرتي در خود «هستي» پي‌ريزي و بازسازي و ارایه گردد.

فلسفه عرفان به دنبال چیست؟

ما قبل از اين كه به فلسفه‌خواني و يا فلسفه‌سازي رو‌آوريم، بايد به اين پرسش پاسخ دهيم كه فلسفه در چه زمينه‌هایي ممكن است كه به انسان اطلاعاتي بدهد و راجع به چه موضوع يا موضوعاتي مي‌تواند سخن بگويد، آيا آن گونه كه فلاسفه ادعا كرده‌اند موضوع فلسفه عبارت است از حقيقت «وجود» يا «وجود مطلق» يا «موجود بما هو موجود»؛ يا آن گونه كه عرفا مي‌گويند اصلا خود هستي (به‌معناي مطلق واقعيت) هيچ اسم و رسمي ندارد، و حكم‌پذير نيست؟ از اين رو در اين رساله ابتدا اين پرسش طرح شده كه آيا ديدگاه عموم فلاسفه در باره موضوع فلسفه درست است يا نه؟ و به‌دنبالش اين پرسش‌ها مطرح است كه آيا آنچه به عنوان احكام هستي (به‌معناي مطلق واقعيت) در مسایل فلسفي مطرح گرديده شرايط حكم بودن را براي چنين موضوعي دارند يا نه؟ و اگر شرايط حكم بودن را ندارند، موانع حكم بودن آنها براي چنين موضوعي، و موانع موضوع شدن هستي (به‌معناي مطلق واقعيت) براي چنين احكامي چيست؟ و بعد از اين كه روشن شد كه هستي (به‌معناي مطلق واقعيت) ممكن نيست كه موضوع فلسفه اولي باشد، اين پرسش مطرح شده كه چه چيزي شايسته است كه موضوع فلسفه اولي باشد؟ و محمولات مسایل فلسفي بايد چه خصایصي داشته باشند؟

هدف از نگارش این اثر چه بوده است؟

هدف در اين پژوهش اين است كه زمينه‌هاي عقلاني لازم براي بازسازي فلسفه بر اساس مباني زير فراهم گردد. اين مباني متعددند كه بخش اصلي آنها را در آخر رساله اثبات كرده‌ايم؛ ولي از ميان آنها سه مبناي اصلي‌تر زير، بيشتر اهميت دارند كه عبارتنداز

 

۱. در خود هستي (به‌معناي مطلق واقعيت) هيچ‌گونه تكثري نيست، نه كثرت تبايني، نه كثرت تشكيك تفاضلي، و نه كثرت تشكيك غيرتفاضلي، و نه هر گونه كثرت قابل تصور ديگري كه مربوط به خود هستي (به‌معناي مطلق واقعيت) باشد.

۲. حقيقت «وجود» بدون هيچ گونه تكثري، و بدون هيچ گونه تغير خودش به كاستي و افزوني، يا به تنزل و تقيد، به‌گونه نفس الامري، در  قالب‌هاي متعدد، بلكه بي‌نهايت، تجلي و ظهور مي‌كند.

۳. موضوع فلسفه اولي عبارت است از حقيقت «وجود» از آن جهت كه ظهور دارد، نه «موجود» از آن جهت كه موجود است، و نه حقيقت «وجود» از آن جهت كه وجود يا موجود است.

روش و شيوه ما در اين رساله صرفا استدلالي و اغلب برهاني است، ما هر دعوایي را رد مي‌كنيم با برهان رد مي‌كنيم، و نيز هر دعوایي را اثبات كرده‌‌ايم با شيوه برهاني اثبات كرده‌‌ايم، گرچه گاهي به‌خاطر عوامل خاصي از شيوه جدلي نيز بهره برده‌ايم؛ در بيان استدلال‌ها نيز سعي كرده‌‌ايم كه بر اساس قواعد و قوالب منطقي، استدلال‌ها را تنظيم كنيم، تا در استدلال ها ابهامات كمتر و التزام به نتيجه، آسان‌تر گردد.

اهميت و ضرورت بازسازي فلسفه بر مبناي وحدت وجود چیست؟

فلسفه‌هاي رايج و پررونق همه بر دو پايه موهوم و دو انديشه باطل پي‌ريزي شده‌اند كه هر كدام بدون هر ‌تامل درخوري، و بي‌هيچ‌ برهاني، ديدگاهي مسلم و نظريه‌اي قطعي‌الصدق پنداشته شده‌، و سپس بر اساس آن دو پايه موهوم اما مسلم‌الصدق و غيرقابل منافشه تفلسف، و به‌ظاهر فلسفه‌هایي ساخته شده‌اند؛ اين دو ديدگاه عبارتند از يكي بحث تكثر «هستي» (به‌معناي مطلق واقعيت)، كه در همه فلسفه‌هاي رايج و پررونق به‌گونه‌اي اصل آن مسلم و غيرقابل منافشه گرفته شده، و اگر اختلافي هست در مقدار و چگونگي آن است، و ديگر قضيه حكم‌پذيري «هستي» كه اين نيز اصلي مسلم‌الصدق پنداشته شده است؛ حال آن كه در فلسفه‌هاي رايج بر اين دو انديشه نه تنها برهاني نيست، بلكه بر نفي آنها براهيني مي‌توان ارایه كرد؛ «هستي» هيچ‌گونه كثرتي ندارد؛ چون بر اساس اصل امتناع ذاتي تناقض، «هستي» بدون هيچ شرط و قيدي طارد نيستي و مناقض عدم است؛ بنابراين او بدون هر شرط و قيدي موجود و بنابراين واجب الوجود بالذات است؛ و روشن است كه واجب الوجود بالذات هيچ گونه كثرتي ندارد؛ پس «هستي» هيچ كثرتي ندارد؛ و از اين رو او هيچ حكمي نيز ندارد؛ چون هر گونه حكمي براي «هستي» ملازم با پذيرش نوعي كثرت در آن است كه مفروض، بطلان آن است.

پذيرش اين دو پايه موهوم و بي‌اساس در فلسفه‌هاي رايج و پررونق شكاف عميقي را بين اين شبه‌فلسفه‌ها و فلسفه واقعي ايجاد كرده است؛ زيرا بر مبناي اين دو ديدگاه، خود «هستي» (به‌معناي مطلق واقعيت) موضوع فلسفه اولي پنداشته شده و بدنبالش مسایلي را به‌عنوان احكام اين موضوع ارایه كرده‌اند؛ حال آن كه خود «هستي» (به‌معناي مطلق واقعيت) موضوع نيست و حكمي ندارد تا بحث و جستجو شود براي احكام آن، و سپس احكامي براي آن ارایه گردد؛ بنابراين ضرورت دارد اين فلسفه‌ها هم به‌لحاظ اين دو ديدگاه كه پايه همه آنها است و هم به‌لحاظ مسایلي كه بر اساس اين دو ديدگاه در آنها شكل گرفته مورد نقد واقع گردند؛ و سپس فلسفه‌اي بر پايه نفي هر گونه كثرتي در خود «هستي» پي‌ريزي و بازسازي و ارایه گردد.

به نظر ما تحقيق حاضر زمينه‌هاي لازم براي نقد مبنا و بناي فلسفه‌هاي رايج و ارایه مباني لازم براي بازسازي فلسفه‌اي نوين بر پايه نفي هر كثرتي در خود «هستي» را فراهم کرده است.

 

 

گزارش: فرگل غفاری

No tags for this post.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا