تعاملات دوجانبه اخلاق و روش در پژوهش های علوم انسانی

یکی از مهم‌ترین مشکلات در این عرصه که از یکسو دشواره‌ای علمی و از سوی دیگر مسئله اخلاقی محسوب می‌شود، مسئله روش‌شناسی است. آثار علمی تولید شده در فضای علمی جامعه ما در تعداد قالب توجهی از رشته‌های علمی از فقر و نقصان روش‌شناختی رنج می‌برند و هنگامی‌که پژوهشگری نسبت به مسئله روش‌شناسی بی‌تفاوت باشد، در واقع اثر او نه ارزش علمی دارد و نه ارزش اخلاقی. ارزش علمی ندارد، زیرا پژوهش بدون روش، تیری در تاریکی انداختن و حرکت در مسیرهای انحرافی است، از سوی دیگر ارزش اخلاقی ندارد، زیرا پژوهشگر غیرمتعهد به روش، برای اثبات ادعاهای خویش از هر مطلب صحیح و سقیمی استفاده کرده است و چنین کاری همان جدال غیر احسن قرآنی و جدل منطقی مذموم است که مقتضای اخلاق پرهیز از آن است.
شاید در راستای همین مسئله روش‌شناسی است که ایمانوئل کانت، فیلسوف و معرفت‌شناس شهیر آلمانی، در پیشگفتار کتاب سنجش خرد ناب کنایه‌وار بیان می‌کند که «مرزهای دانش‌ها را اندر هم آمیختن، افزودن دانش‌ها نیست بلکه ناقص‌کردن آن‌هاست». این سخن گویای وضعیت کنونی پژوهش در جامعه‌ی ما است؛ مباحث در این اوضاع، بی‌آنکه مورد سنجش واقع شوند و وضوح مفهومی یابند و یا حدود و ثغور علمی و عملی آنها مشخص شود، مورد استفاده قرار می‌گیرند و به همین جهت، گاه، باری بیش از اندازه بر دوش آن‌ها گذاشته می‌شود که هم فرایند پژوهش را عقیم می‌سازد و هم خواننده را گیج و گمراه می‌نماید. سِر سخن در اینجاست که حتی برخی پژوهشگران برای رفع این نابه‌سامانی اغلب ظاهراً به روش‌های پژوهش تمسک می‌جویند، حال آنکه مشکل در خود همین راه حل است! ما در واقع، به تعبیر دکارت، تصور واضح و متمایزی از روش پژوهش خود نداریم و به همین جهت، کمتر کتاب یا مقاله‌‌‌ای را می‌بینیم که از یک روش واحد و مشخص استفاده کرده باشد بلکه اغلب ملغمه‌ای از روش‌ها هستند که گاه با یکدیگر حتی سر ناسازگاری نیز دارند و نویسنده تنها با هنر خود آن‌ها را از در دوستی درآورده است!
از جمله عواملی که به این وضعیت مشکل‌زا  دامن زده است، عدم تفکیک سطوح تحقیق از یکدیگر است که همین امر موجب شده است گاه، و شاید بیشتر اوقات، میان روش‌شناسی یا متدولوژی و روش تمایز قائل نشویم و این دو را به‌جای یکدیگر به‌کار ببریم. این درحالی است که اساساً باید چهار سطح را در تحقیق از یکدیگر متمایز کرد:
سطح نخست، روش یا متد است که گاه به معنای نوع استدلال، اعم از قیاسی و استقرایی، به کار می‌رود و گاه صبغه‌ای اپیستمولوژیک می‌یابد و به معنای روش‌های کسب معرفت ـ مانند عقلی، شهودی، تجربی و … ـ مورد استفاده قرار می‌گیرد. سطح دوم، فن یا تکنیک  است که در این مقام، عمدتاً به روش‌ها یا فنون گردآوری اطلاعات – مانند پرسش‌نامه، مصاحبه و … ـ اشاره می‌شود. سطح سوم، روش تحقیق  است که روش تحلیل داده‌ها، سطح تحلیل و نوع نگاه پژوهشگر به موضوع را دربرمی‌گیرد. سطح آخر، روش‌شناسی نام دارد که اساساً دانشی درجه دوم است و توجیه استفاده از ابزارها در انجام تحقیق را در دستور کار خود قرار دارد.   در واقع، روش‌شناسی از اصولی سخن می‌گوید که راهنمای ما در انجام پژوهش هستند و این نکته را مورد تبیین قرار می‌دهد که چرا ما از روش‌ها یا ابزارهای خاصی در تحقیق‌مان استفاده می‌کنیم. مک‌گرگور تفاوت روش‌شناسی از روش تحقیق را به نیکی بیان کرده است:
«اصطلاح متدولوژی از دو بخش تشکیل شده است؛ متد و پسوند لوژی. پسوند لوژی به معنی شاخه‌ای از معرفت است و به همین جهت، متدولوژی شاخه‌ای از معرفت است که به اصول کلی یا بدیهیاتی درباره تولید معرفت جدید می‌پردازد. متدولوژی در واقع به مفروضات فلسفی و عقلانی می‌پردازد که علوم انسانی، اجتماعی و طبیعی را دربرمی‌گیرد؛ به‌همین ترتیب، متدولوژی به ارزشها، واقعیت و منطق اشاره می کند و اینکه معرفت چگونه تحقیق را شکل می‌دهد»
حال با این اوصافی که درباره روش‌شناسی و لایه‌های مختلف آن و اهمیت رعایت دقیق همه جوانب این مسئله بیان شد، آیا به پژوهشی که فاقد روش باشد می‌توان کار علمی اطلاق کرد؟
البته روش‌مند بودن منحصر در روش‌های غربی و وارداتی نیست، بلکه هر روشی که بتواند صلاحیت علمی خود را اثبات کند، پسندیده و مطلوب است، اما متأسفانه در جامعه علمی ما روش‌های بومی وجود ندارند و به همین دلیل پژوهشگران متعهد به روش نیز مجبورند به روش‌های وارداتی روی آورند. در این میان تنها دو دانش سنتی در علوم اسلامی هستند که به نظر نگارنده روش‌مند محسوب می‌شوند، یکی دانش اصول فقه و دیگری فلسفه اسلامی، اما در سایر رشته‌های علوم انسانی، روش بومی مدون نداریم.

اما در باب اخلاق علمی مایلم نکاتی را عرض نمایم:
زمانی که شیروا ایشی،  پزشک و افسر ارشد ارتش ژاپن، تیم تحقیقاتی محرمانه‌ای را تشکیل داد تا آزمایش‌های شیمیایی و میکروبی‌ای را در منچوری انجام دهند، هیچ گمان نمی‌کرد که آزمایش‌های او ـ و نیز برخی از همکاران و همفکرانش در آلمان نازی ـ منجر به پدیدآمدن شاخه‌ای به نام اخلاق پژوهش شود. آن‌ها در واحد 731 زندانیان را به صورت زنده زنده، و بدون انجام بیهوشی مورد آزمایش قرار می‌دادند تا دریابند که اثر بیماری بر جسم آن‌ها به چه صورت است و بدین منظور، دست و پای زندانیان را قطع می‌کردند تا اثرات از دست رفتن خون را مورد بررسی قرار دهند و یا در برخی از زندانیان معده را می‌بریدند و مری را مستقیماً به روده وصل می‌کردند تا ببینند واکنش بدن به این تغییرات چیست!   این قبیل آزمایش‌های بی‌رحمانه‌ در خلال جنگ جهانی دوم، موجب شد تا دانشمندان به فکر ارائه‌ی راهکارهایی برای جلوگیری از این اتفاقات بیفتند و بدین منظور کدهای اخلاقی نورنبرگ، هلسینکی یک و هلسینکی دو تدوین شدند. اخلاق پژوهش که عمدتاً پس از جنگ‌جهانی دوم، به صورتی مدون و علمی پا به عرصه‌ی ظهور گذاشت، در سه بعد مورد بحث قرار می‌گیرد؛ نخست حفاظت از سوژه‌های آزمایشی، دوم، اخلاق مرتبط با انتشار نتایج پژوهش و در نهایت، اخلاق در فرایند پژوهش.
شاید آنچه که از اخلاق پژوهش در جامعه‌ی ما رعایت می‌شود، تنها بند نخست آن است و توجه چندانی به بعد دوم و سوم آن نمی‌شود. متأسفانه اخیراً گزارش‌های اسف‌باری از عدم رعایت اخلاق در فرایند و انتشار پژوهش به گوش می‌رسد که موجبات بدبینی به جامعه‌ی علمی را فراهم آورده است. در وصف چنین پیشامدی بیان چند نکته ضروری است: نخست اینکه عدم آشنایی ما با سایر زیست‌ ـ جهان‌ها مانند انگلیسی، عربی، فرانسوی و … موجب شده است که، هر پژوهشگری، با اندک آشنایی با زبان دیگر، به‌ویژه انگلیسی، به راحتی متون ترجمه‌شده را به جای متون تألیفی جا بزند و خود را در قالب محقق، و نه مترجم یا گزارشگر، معرفی نماید. دوم، ضعف حافظه‌ی تاریخی و تأثیرپذیری بی‌حدوحصر از شخصیت و کاریزمای محقق و عدم سازوکارهای قانونی در برخورد با چنین پدیده‌ای، موجب شده است تا حتی در صورت احراز چنین عملی –یعنی انتحال- از سوی محقق، پس از چندی او را دوباره در عرصه‌ی علمی کشور بپذیریم. سوم، وجود سامانه‌هایی چون نرم افزار ضدسرقت علمی آی نور، پدیده‌ی مبارکی‌ست که باید بیش از این وسعت یافته و به‌کار گرفته شود، تا کمتر شاهد لگدمال شدن اخلاق در عرصه علمی باشیم، وضعیت اسف‌باری که امروز در خرید و فروش مقاله و پایان‌نامه مشاهده می‌کنیم، نتیجه مستقیم بی‌اخلاقی در عرصه علم و پژوهش است.
مسئله آخر آن که هم روش‌شناسی و هم اخلاق علمی، علاوه بر اینکه باید در پژوهش‌های ما لحاظ شوند، در نقد آثار علمی نیز باید مورد توجه قرار گیرند، «خوانش» یا همان نقد هنگامی ارزش‌مند است و می‌تواند آثار علمی مطلوب داشته باشد که در مرحله نخست اخلاق‌مدارانه انجام شود و دیگر آنکه روش‌مند باشد. نقد نه به معنای سفید یا سیاه‌دیدن متن، چنانکه امروزه رواج دارد، بلکه گذاردن عینک بی‌طرفی بر چشم و خاکستری نگریستن به پیرامون است. نقد، اگر دقیق و بدون حب و بغض باشد، نه تنها ویرانگر نیست که سازنده و تعالی بخش است چنان‌که نقدهای فرانک رمزی، فیلسوف و ریاضی‌دان جوان بریتانیایی، به ویتگنشتاین پرآوازه، دگردیسی عظیمی در باور او به زبان پدید آورد و موجب تحریر کتاب پژوهش‌های فلسفی و آغاز دوران متأخر فکری او شد  و به قول استاد مطهری نقدها و ناخنک‌های متکلمان بر آراء فلاسفه، موجب شد فلسفه اسلامی رشد و تعالی یابد. اما مع‌الاسف غالب نقدهای ما به دستاوردهای پژوهشگران، به ویژه در تحقیقات کیفی، عمدتاً صبغه‌ای رمانتیستی دارد و نه تنها برآمده از یک نگاه روش‌مند و بی‌طرفانه نیست که اساس آن بر خوشایند یا بدآیند ما شکل گرفته است. این وضعیت سبب شده است که صاحبان آثار نیز وقعی به نقد منتقدان ننمایند و در مقابل به انگیزه خوانی ناقد، نقد متقابل، تحقیر ناقد و بازخواست اخلاقی او تمسک جویند.   راه برون رفت از این بحران، توجه به نقد روش‌مند ااست، منتقدان ما باید به جای کاربست عواطف خود در نقد اثر، به شیوه‌‌ی مشخصی استناد کنند و هرگونه احساس و داوری پیشینی نسبت به اثر را در پرانتز قرار دهند و در مقیاسی کلی باید به اخلاق علمی پایبند باشند.

 

حامد علی اکبرزاده/ مدرس دانشگاه و پژوهشگر جهاددانشگاهی

No tags for this post.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا