جای خالی رویکرد بومی با گذشت 70 سال از عمر رشته روانشناسی

علوم انسانی و تحول و ارتقای این حوزه چندی است که به بحثی جدی و پردامنه در فضای علمی کشور بدل شده است. خبرگزاری علم و فرهنگ در گفتگو با دکتر علی فتحی آشتیانی، رئیس کارگروه رشته روانشناسی شورای تحول و ارتقای علوم انسانی و عضو هیئت علمی دانشگاه بقیه الله(ع) به بررسی نیازها و کاستی‌ها در رشته روانشناسی پرداخته است که ماحصل این گفتگو را در ادامه می‌خوانید.

آیا به نظر شما نیازهایی که در مباحث رشته روانشناسی منعکس شده و مسائلی که در متون این رشته از آن بحث می‌شود به حدی فراگیر است که نیازهای جامعه ما نیز با همین مباحث مرتفع شود یا معتقدید که ما باید برای نیازها و شرایط خودمان به طرح مباحث متفاوتی بپردازیم؟

عمده منابعی که الان در رشته روانشناسی در مقاطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترا در دانشگاه‌های دولتی و غیردولتی در ایران مورد استفاده قرار می‌گیرد منابع ترجمه شده کتب خارجی است و عمدتاً هم این کتاب‌ها آمریکایی هستند. این منابع در گرایش‌های مختلف روانشناسی می‌تواند بخش قابل توجهی از نیازهای جامعه ایران را برآورده کند.

چیزی که جای آن خالی است و جایگزینی هم برای آن وجود ندارد بی‌توجهی به مسائل بومی کشور و تفاوت‌های فرهنگی است که میان کشور ایران و سایر کشورها به ویژه کشورهای اروپایی و آمریکایی وجود دارد. این خلأ کاملا مشهود است و فارغ التحصیلان رشته روانشناسی در تمام مقاطع چیزی را می‌آموزند که یک دانشجو در اروپا یا آمریکا تحصیل می‌کند.

جهت اطلاع باید عرض کنم که روانشناسی یکی از رشته‌هایی است که اقبال زیادی به آن وجود دارد و در حال حاضر شاید ما بیش از 100 هزار دانشجوی در حال تحصیل در این رشته داریم. اما این تعداد دانشجو عمدتاً با همان مباحثی آموزش می‌بینند که در اروپا و آمریکا مطرح است و تفاوت چندانی وجود ندارد. دانشجویان ما کمتر به لحاظ روانشناختی با مسائل بومی و به ویژه مسائل فرهنگی و دینی کشور مواجه می‌شوند و یا بررسی می‌کنند که یک رویکرد روانشناختی چگونه می‌تواند به مسائل جامعه ما با نگاهی دینی و مذهبی پاسخ دهد. این خلأ جدی در کتاب‌ها و منابع درسی وجود دارد که طبیعتا باید هر چه زودتر جبران شده و پوشش داده شود.

دانشجویان ما کمتر به لحاظ روانشناختی با مسائل بومی و به ویژه مسائل فرهنگی و دینی کشور مواجه می‌شوند و یا بررسی می‌کنند که یک رویکرد روانشناختی چگونه می‌تواند به مسائل جامعه ما با نگاهی دینی و مذهبی پاسخ دهد.

در حال حاضر اکثریت قابل توجه اساتید دانشگاه‌ها، در کلاس‌های‌شان از منابعی استفاده می‌کنند که ترجمه همان منابع آمریکایی است و در چنین شرایطی انتظار نمی‌رود که دانشجویانی که در این سیستم و نظام آموزشی تربیت می‌شوند با رویکرد دینی در روانشناسی آشنا بشوند. همین دانش‌آموختگان نیز وقتی که پس از فارغ التحصیلی در موقعیت‌های مختلف، از تدریس یا پژوهش در دانشگاه‌ها گرفته تا انجام کارهای بالینی، تا خدمات کارشناسی و مشاوره‌ای در ادارات، کارخانجات، مدارس، مراکز مشاوره و سایر حوزه‌ها، قرار می‌گیرند، طبیعتاً به این رویکرد توجهی نخواهند داشت و همین روند فعلی ادامه خواهد یافت. اگر در این روند تغییری ایجاد نشود ما هیچگاه به تربیت متناسب با آموزش‌های دینی و بومی به شکلی ساختارمند و اجتماعی و علمی دست نخواهیم یافت. بنابراین خلأ رویکرد دینی و بومی کاملاً در نظام آموزشی روانشناسی ما مشهود است.

آیا جدی بودن این کمبود به این معناست که تاکنون هیچ تلاشی صورت نگرفته است؟

قدم‌های کوتاهی توسط برخی از محققین و اساتید به ویژه در مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) قم و پژوهشگاه حوزه و دانشگاه برداشته شده و آنها کتاب‌هایی را با رویکرد دینی و بومی تألیف کرده‌اند، اما این کتاب‌ها در مقایسه با عمده کتاب‌های روانشناسی که با رویکردهای دیگری به تألیف در می‌آید از درصد بسیار کمی برخوردار است و نتوانسته جایگاه مناسبی را در دانشگاه‌ها پیدا کند. لذا لازم است که کار گسترده و جامعی صورت بگیرد و اساتید دانشگاه‌ها با یک نگاه بومی، فرهنگی و دینی به تألیف کتاب‌های متناسب با فرهنگ خودمان بپردازند. البته همان طور که عرض کردم بخش قابل توجهی از کتاب‌های رشته روانشناسی شامل مطالبی است که محققان خارجی آماده کرده‌اند و مورد استفاده ما نیز می‌تواند باشد اما در بخش‌هایی که به تفاوت فرهنگی میان کشور ما و سایر کشورها مربوط می‌شود خلأ جدی وجود دارد و باید کار مناسبی در این زمینه‌ها صورت بگیرد.

برخی از اساتید و محققین کتاب‌هایی را با رویکرد دینی و بومی تألیف کرده‌اند، اما این کتاب‌ها در مقایسه با عمده کتاب‌های روانشناسی که با رویکردهای دیگری به تألیف در می‌آید از درصد بسیار کمی برخوردار است و نتوانسته جایگاه مناسبی را در دانشگاه‌ها پیدا کند.

شما معتقدید به طور مشخص چه مباحثی باید وارد کتب و منابع درسی رشته روانشناسی بشود؟

بی تعارف باید عرض کنم که ما علیرغم گذشت حدود 70 سال از عمر روانشناسی در کشورمان، محتوای قابل توجهی که تولید و تألیف خودمان باشد و نظریه‌پردازی‌ای در شاخه‌ها و مباحث اصلی روانشناسی نداریم و به همین خاطر نمی‌توان گفت که فلان خلأ را داریم. در بخش درمانی نیز تاکنون یک رویکرد بومی که مورد قبول جوامع دانشگاهی باشد شکل نگرفته است.

روانشناسانی هستند که با علایق شخصی خودشان رویکرد بومی را در کلاس‌های درس یا در تألیفات یا در کار بالینی به کار می‌برند، اما اولاً تعداد این افراد بسیار اندک است و ثانیاً این که کار آنها به آن جامعیتی نرسیده که مورد توجه همه روانشناسان قرار بگیرد. بنابراین اگر بخواهیم در این رشته تأثیرگذار باشیم باید به طور جدی و با رویکرد دینی و فرهنگی و بومی به همه حوزه‌ها وارد شویم.

علت منجر نشدن تلاش‌های صورت گرفته به یک منظومه علمی جامع را چه می‌دانید؟

یکی همین تعداد کم افرادی است که در این مسیر تلاش کرده‌اند. ما برای مثال تا همین الان 20 تا 30 کتاب در حوزه روانشناسی با رویکرد بومی و دینی داریم، اما این تعداد در مقابل چند هزار کتاب رقم قابل توجهی نیست. بعضی روانشناسان هستند که نتایج کارهای‌شان در کلاس درس، در پژوهش و در فعالیت‌های بالینی را به صورت مقاله نیز منعکس کرده‌اند، اما مشکل اینجاست که این جریان گسترش پیدا نکرده تا به حد جریانی توجه برانگیز برای جامعه علمی روانشناسی تبدیل شود و بتواند نگاه خود را در کل روانشناسی در جامعه تسری ببخشد و بتوان از آن به عنوان یک ادبیات علمی به خوبی استفاده کرد.  

یکی از عوامل دیگری نیز که در این موضوع مؤثر بوده این است که تألیفات مذکور با زبان رایج دنیا منعکس نشده تا دانشمندان سایر کشورها نیز از این موضوعات و کارهایی که در ایران شده آگاه شوند و به عنوان یک جریان علمی به آن توجه کنند و از طرف دیگر مباحث این متفکران داخلی، به واسطه اعتبار علمی‌ای که به دست می‌آورد، وجهه مؤثرتری بیابد.  

بخش قابل توجهی از کتاب‌های رشته روانشناسی شامل مطالبی است که محققان خارجی آماده کرده‌اند و مورد استفاده ما نیز می‌تواند باشد اما در بخش‌هایی که به تفاوت فرهنگی میان کشور ما و سایر کشورها مربوط می‌شود خلأ جدی وجود دارد.

آیا به نظر شما می‌توان امیدی داشت که با ترجمه تألیفات متفکران بومی جریانی در علم روانشناسی در عرصه جهانی ایجاد کرد؟

البته ما اگر همه آثار تولید شده با رویکرد بومی و دینی‌مان را هم به زبان‌های خارجی ترجمه کنیم شاید اتفاق چندانی روی ندهد؛ چرا که چنان که عرض شد این کارها حتی به 50 اثر هم نمی‌رسد. در واقع در روانشناسی بومی هم تعداد متخصصان و تألیفات ما اندک است و هم این که کارهای انجام شده از قوت و قدرت بالایی برخوردار نیست که بتواند با دیدگاه‌ها و نظریات موجود در دنیای غرب برابری کند.

این شاید یکی از نکات بسیار مهمی باشد که مباحث ما باید به قدری قوی بشود که بتواند با نظریات غربی برابری بکند. حتی می‌توان این موضوع را به عنوان یکی از عواملی مورد توجه قرار داد که دانشجویان یا اساتید اصولاً دیدگاه‌های غربی را نسبت به دیدگاه‌های دینی و بومی راحت‌تر می‌پذیرند. در هر صورت غربی‌ها سال‌ها کار کرده‌اند و تحقیقات بسیار زیادی انجام داده‌اند. طبیعتاً آن‌ها در اثر کار بسیار زیاد در زمانی طولانی توانسته‌اند به داده‌های خیلی خوبی برسند.

از طرف دیگر تعداد ما آن قدر زیاد نیست. تعداد اساتید روانشناسی ما در دانشگاه‌ها در مقایسه با اساتیدی که در دانشگاه‌های جهان با رویکرد غربی کار می‌کنند، شاید چیزی نزدیک به یک به 10 هزار باشد. طبیعی است که یک تولید داخلی در کنار 10 هزار تولید خارجی اصلاً جایگاهی پیدا نمی‌کند. ما امیدواریم که با تقویت و حمایت و تشویق و ترغیب رویکرد بومی، در سال‌های آتی بتوانیم حرف‌های بیشتری که البته از قوام خوبی نیز برخوردار باشد برای گفتن داشته باشیم.

یکی از مسائلی که ممکن است مانع تحول و جریان ارتقای علم بشود این است که واقعیت‌های فرهنگی و بومی جامعه برای متفکران ما تبدیل به پرسش نشوند. تبیین شما از روند تبدیل شدن واقعیت‌های جاری جامعه به ابژه‌ای برای متخصصان و پژوهشگران روانشناسی چیست؟ به عقیده شما مشکل متفکران ما و علم روانشناسی ما در این زمینه چیست و چگونه می‌توان این مانع را رفع و حساسیت لازم را برای تبدیل مسائل جامعه به موضوعی برای اندیشیدن ایجاد کرد؟

به نظر من این پرسش پرسش بسیار عمیقی است که پاسخ دادن به آن چندان ساده نیست و نیاز به تأمل دارد، اما به نظرم از یک نگاه خیلی خوبی مطرح شده است. شاید اصولاً ضعف ما همین باشد که ما به خوبی مسئله‌شناسی نمی‌کنیم و نمی‌دانیم که جامعه ما با چه مسائلی روبروست. کارهایی که در حال حاضر به عنوان پایان‌نامه‌ها و رساله‌های تحصیلات تکمیلی انجام می‌شود اغلب به نوعی مشابه همان کارهایی است که در فرهنگ‌های دیگر انجام شده است.

حتی ما اساساً شاهد این رویه هستیم که دانشجویان و پژوهشگران ما برای تعیین و انتخاب یک زمینه پژوهشی جستجو و بررسی می‌کنند تا ببینند موضوع روز در جامعه روانشناسی چیست و مقالات برتر کدام مقالات هستند و در چه حوزه‌هایی نوشته شده‌اند تا آنها هم به همان مباحث بپردازند. در واقع آنها از مسائل جامعه آغاز نمی‌کنند، بلکه ایده خود را از منابع موجود می‌گیرند و به همین دلیل التفات چندانی به موضوعات و مسائلی که جامعه با آن روبروست نمی‌یابند.

به تصور من این یک ضعف عمده جامعه ماست که ما در پیدا کردن مسئله متناسب با شرایط بومی و فرهنگی خودمان ضعف داریم و عمده کارهای‌مان در راستای همان کارهایی است که دیگران در غرب انجام می‌دهند. وقتی ما ترجیح می‌دهیم که برای مثال حتی مباحث رساله‌های دکترا نیز در همان چارچوب‌ها باشد و حتی بحثی با رویکرد بومی را به مباحث متداول ضمیمه نمی‌کنیم، طبیعتاً به  نتیجه قابل قبولی هم نمی‌رسیم. اگر این روال همچنان پایدار بماند تحول جدی اتفاق نخواهد افتاد.  

گفتگو: سید مهدی موسوی

No tags for this post.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا