فرهنگ مقاومتي در راس امور

نميشود هر بخش راه خودش را برود و بياعتنا به ديگر بخشها کار خودش را پيش ببرد. بخصوص اجراي اقتصاد مقاومتي وقتي از جانب مردم جدي گرفته ميشود که ببينند مفهوم آن در همه بخشهاي مملکت ساري و جاري است و همه سطوح خود را ملزم به رعايت آن ميدانند.

اگر خدايي نکرده چنين استنباط شود که اقتصاد مقاومتي در حد شعار و تبليغات متوقف شده و مديران کمافيالسابق به شيوههاي عادي و قديمي خود رفتار ميکنند، آن وقت مردم نه تنها از پيگيري اصلاح و تغييرات خوب و سازنده دلسرد ميشوند بلکه آنها هم خود را به همين سطح تبليغات تنزل ميدهند. حقيقت اين است که ما براي اصلاح ساختارهاي مديريتي نيازمند تغيير و دگرگوني هستيم. واقعيتهاي دنيا به ما اجازه ولنگاري و بينظمي اقتصادي و اجتماعي نميدهد.

بخصوص موقعيت سياسي و اعتقادي ما اقتضا ميکند که قدر داراييهايمان را بدانيم و از پول و امکانات کشور به بهترين نحو استفاده کنيم. الآن نابخشودهترين گناه همين است که در سطح کلان مبتلا به اسراف و تبذير بشويم و داشتههاي خود را از دست بدهيم.

ما بايد قدر قطرهقطره ذخاير نفتيمان را بدانيم؛ بايد در حفظ و حراست از قطره قطره منابع آبيمان بکوشيم؛ بايد جلوي هرز رفتن حتي ريالي از درآمد کشور را بگيريم؛ بايد قطار رشد و توسعه را در مسير درستش قرار دهيم و بر سرعت اين قطار بيفزاييم؛ دنيا دارد پيشرفت ميکند و هيچکس منتظر نميماند تا ما خود را به او برسانيم. اصلا در دنيا مسابقهاي جدي و پرشتاب برقرار است تا کشورهاي درحال توسعه زودتر از موعد به افقهاي پيشرفت برسند. سيسال پيش مالزي و تايلند و تايوان و سنگاپور و هند و حتي چين اينجايي که الآن هستند نبودند. عکسهاي سي سال پيش دنيا آنقدر از چيزي که الآن ميبينيم متفاوت است که گويي دنياي امروز ربطي به دنياي سي سال پيش ندارد. همه دارند کار ميکنند و ثروتهاي ملي خود را افزايش ميدهند.

ما هم خدا را شکر نسبت به سي سال پيش رشد و رونق قابل ملاحظهاي پيدا کردهايم. بخواهيم واقعبينانه قضاوت کنيم بايد به خودمان نمره خوبي بدهيم که عليرغم همه مضيقهها و گرفتاريها ثروت بيشتري توليد کردهايم و کشور را آبادتر کردهايم. اما باز هم واقعبينانه بخواهيم خودمان را ارزيابي کنيم بايد بگوييم که اين پيشرفت خوب است اما کم است. ما نياز به ثروت بيشتري داريم و لازم است که موقعيت اقتصاديمان بهتر از ايني که هست بشود. ما هنوز وابسته به نفتيم و هنوز رقم توليد ناخالص مليمان مطلوب نيست. سالهاي متمادي است که همه دولتها شعار کوچک شدن ميدهند و براي واگذاري امور به بخش خصوصي تلاش ميکنند اما واقعيتها نشان ميدهند که همچنان بخش خصوصي قدرت و قوت لازم را ندارد و بي رانت و پشتيباني مستقيم دولت نميتواند کارش را پيش ببرد. بحث فساد هم جدي است.

ما در خيلي از امور موفق بودهايم اما در مبارزه با فساد دچار ضعف و فتوري نابخشودني هستيم. هم آرمانهاي انقلابي ما و هم باورهاي اعتقادي ما الزاممان ميکنند که جلوي فساد را بگيريم و تا حد ممکن ريشهکنش کنيم. بخش آموزش هم از آن بخشهايي است که نياز به اصلاح ساختاري و محتوايي دارد. در اين بخش آزمون و خطاهايي صورت گرفته اما حقيقت اين است که در آموزش همچنان گير و گرفتاريهاي جدي داريم و نميتوانيم همهجانبه به آن اعتماد کنيم. آموزش را نبايد به معني فارغالتحصيلي بگيريم و دلشاد باشيم که از سيستم آموزشيمان سالانه فلان تعداد فارغالتحصيل در رشتههاي مختلف بيرون ميآيند. اگر مراقبت نکنيم سيستم آموزشي ما ممکن است نيروسازي براي ساير کشورها داشته باشد خصوصا در مقطع ليسانس. در آموزش به چيزي بيش از فارغالتحصيل صرف نياز داريم تا با خيال راحت مسئوليتها و امور کشور را به نسل آينده بسپريم.

در امر رسانه و توليد و واردات و صادرات و توليد فکر و توليد علم و از اين قبيل هم کيست که نداند موانعي جدي بر سر راه داريم. ما کشوري انقلابي و اسلامي هستيم و بايد همه امور را با مفاهيم انقلابي و اسلامي هماهنگ کنيم. اين هماهنگي انتزاعي نيست که بتوانيم به شعارهاي ظاهري دلخوش کنيم؛ نه. اتفاقا ما به هماهنگي انضمامي نياز داريم تا بتوانيم همه کارهايمان را متناسب با باورهاي انقلابي و اسلامي بازتعريف کنيم. مثلا واضح است که ما نميتوانيم صنعت توريسم را همانطوري در کشومان دنبال کنيم که ساير کشورها. ترکيه هم صنعت توريسمش پر رونق است (لااقل تا قبل از اين اتفاقات اخير پررونق بود) اما آيا ما ميتوانيم همان مسيري را بپيماييم که ترکيه پيموده؟

ما هم حتما بايد صنعت توريسم را توسعه دهيم اما قبلش نياز داريم تا از اين صنعت متناسب با باورهاي ايراني-اسلامي تعريفي مجدد و بومي ارائه دهيم. در بعضي امور اين بازتعريف کمي پيچيده است و محتاج کار و اقدام جدي است. نبايد ساده انگارانه با آن برخورد کنيم و به صرف الزام حجاب و رعايت شئون اخلاقي فکر کنيم قصه حل ميشود.

نه، حل نميشود بلکه بايد بنشينيم و با کمک کارشناسان واقعي و مديران باتجربه راهکارهايي پيدا کنيم تا مشکلات و موانع صنعت توريسم از سر راه برداشته شود. توريسم را مثال زدم و اگر بخواهيم دقيقتر به دوروبرمان نگاه کنيم ميبينيم که خيلي از صنايع نياز به بازتعريف انقلابي و اسلامي دارند. همين اسلامي شدن دانشگاه هم ممکن است در بادي امر چنين استنباط شود که به صرف توجه به ظاهر قصه حل ميشود.

اما اينطور نيست و نياز به کار و مطالعه جدي دارد که از قبلش بتوانيم کشور را همهجانبه پيش ببريم و در عين حال به آرمانها و باورهايمان هم وفادار باشيم. منظور اينکه اگر کشورهاي ديگر براي رشد و توسعهشان احتياج به کار و تلاش دارند ما نياز به کار و تلاش مضاعف داريم. ما هم کارهاي معمولي را بايد بکنيم و هم کارهاي عليحده خودمان را.

يکي از اين کارهاي عليحده همين «مقاومت» است. همه کشورها نيازمند صرفهجويي و استفاده بهينه از امکانات و سختگيري در واردات و جلوگيري از وابستگياند اما کشور ما به دليل موقعيت سياسي و انقلابياش و به دليل اينکه با نظام سلطه درافتاده و ميخواهد با آن مبارزه کند نيازمند صرفهجويي بيشتر و وابستگي کمتر و استفاده بهينهتر از امکانات است. نميشود شما انديشههاي مبارزه با امپرياليسم را در سر بپرورانيد اما در عمل بزرگترين وارد کننده لاکچري در منطقه باشيد.

نميشود شما به صرفهجويي اقتصادي فکر کنيد اما نتوانيد فساد را مهار کنيد. نميشود شعار استقلال اقتصادي بدهيد اما مايحتاج زندگيتان را از چين و ترکيه و مالزي و برزيل و اروپا وارد کنيد و به محصولات ساخت ايران بياعتنا باشيد. ما وضع توليدمان خوب نيست و خيلي از کارخانهها رونقشان را از دست دادهاند. هرچقدر رونق توليد کم بشود از آن طرف بازار واردات گرم ميشود. براي همين است که در کشور ما متاسفانه مفهوم سرمايهداري با دلالي و واسطهگري بيشتر درآميخته تا با توليد. يعني اگر بخواهيم اقتصاد مقاومتي را سامان دهيم بايد تعريفمان را از سرمايه و سرمايهداري معلوم کنيم و اجازه رشد و رونق با بازار دلالان و واسطهها ندهيم. بر اينها که عرض کردم يک چيز ديگر را هم بايد بيفزايم. ما غير از موقعيت ويژه سياسي- اعتقادي موقعيت جغرافياييمان هم ممتاز است.

ما گرفتار پديده گسترش کوير هستيم و بيآبي خطر مهمي است که تهديدمان ميکند. بحث انرژي هم در اين جغرافيا جدي است و براي همين هم هست که ميگويم بايد يک نظام هماهنگ درباره امور تصميم بگيرد. در واقع کشوري که مشکل انرژي دارد نميتواند در مصرف انرژي اين همه بيپروا باشد. بگذاريد يک مثال بزنم. در تهران ساختمانهاي بلندمرتبهاي داريم که نمايشان شيشه است. در شهري که از نعمت  آفتاب برخوردار است و خطر زلزله نيز درآن جدي است آيا عاقلانه و به صرفه است که در برجهايمان اين همه شيشه به کار برود؟ به قصه پر غصه گرمايش و سرمايش هم نگاه کنيد. ما بيش از هرکشوري که آب و هوايي شبيه به آب و هواي ما دارد از سردکنندهها و گرم کنندهها استفاده ميکنيم. همين الآن که هنوز در ميانه بهاريم بيشتر کولرها راه افتادهاند و انرژي را هبا و هدر ميکنند.

اين ميزان از رفاه آيا تناسبي با مقاومت دارد؟ 
اقتصاد مقاومتي مادامي که به يک امر همهجانبه و فراگير بدل نشود نميتواند قدرت و قوتش را آشکار کند. مقاومت و قناعت و صرفهجويي را بايد از خانوادهها شروع کرد، در مدرسهها پي گرفت و در همه بخشها آن را اصل قرار داد. بچهها بايد بفهمند که داراييهاي کشور از سر راه نيامده و آنها مجاز نيستند که هر طوري ميخواهند هبا و هدرش کنند. اتفاقا در جزئيات و در امور خرد هم بايد به اقتصاد مقاومتي بها بدهيد بلکه در امور کلان بتواند خودش را نشان دهد. ما مصرف سوختمان بالاست از بس در استفاده از ماشين شخصي بيپرواييم. در هيچ کشور پيشرفتهاي به اندازه ما مردم از وسيله نقليه شخصي استفاده نميکنند زيرا در کشور ما استفاده از وسيله نقليه عمومي و پيادهروي به يک فرهنگ بدل نشده است. همين مصرف بيرويه سوخت را اگر حساب و کتاب دقيق کنيم ميبينيم که چيزي جز ضرر نيست. اين همه ماشين نه تنها محيطزيست را آلوده ميکنند، بلکه باعث بيماريهاي متعدد ميشوند و تنبلي را نيز مثل يک ويروس خطرناک در جامعه شيوع ميدهند. چرا در جامعه مقاومتي بايد با مشکل مفرط چاقي روبرو باشيم؟ معني چاقي يعني تنبلي و پرخوري و اين هر دو معني ديگري را نيز به ضميمه دارند: ما منابع غذايي را بيرويه مصرف ميکنيم و زندگيمان هم آميخته با سکون و بي تحرکي است…

منظور از اين حرفها اين است که اقتصاد مقاومتي فرهنگي است که بايد در همه سطوح ساري و جاري شود. اين سرايت با بخشنامه و دستور شدني نيست. احتياج به يک فرهنگسازي و کار تخصصي و اساسي دارد. بايد از گذشته نيز درس بگيريم و تجربههاي موفقمان را با رعايت اقتضائات زمان تکرار کنيم. يک روزي جنگ فقط براي رزمندههاي جنوب و غرب کشور بود و مردم شهرنشين فراموش کرده بودند که در يک کشور جنگي زندگي ميکنند. اما تدبير امام و هماهنگي مسئولين و همراهي رسانهها باعث شد تا جنگ به عنوان مسئله مهمي در راس امور کشور مورد توجه قرار بگيرد. از بچههاي مدرسه تا مديرکلها به گوشت و خون فهميدند که جنگ جدي است و بايد در آن سهمي داشته باشند. هرکسي به فراخور حال خود داوطلب شد که در دفاع از کشور و انقلاب سهمي را عهدهدار شود. پيرزني روستايي تخممرغهايش را به رزمندهها هديه ميداد و زني خانهدار النگوهايش را در کيسه کمکهاي مردمي ميريخت. حتي بچههاي مدرسه هم به نفع رزمندگان اسلام قلکهاي کوچکشان را به جبههها ميفرستادند. يکي جانش را داد، يکي دارايياش را يکي فرزندش را يکي اتومبيلش را و يکي هم همه وجودش را… اين تجربه بود که باعث پيروزي و سربلند شد. حالا هم اقتصاد مقاومتي بايد تبديل به يک امر فراگير شود تا هرکسي از آحاد ملت سهمش را ادا کند اما قبلش نيازمند آن است تا مديران کلان نقشه راهي فراگير براي فرهنگ اقتصاد مقاومتي ترسيم کنند و به خود و به ملت يادآوري کنند که امروز اقتصاد مقاومتي در راس امور است.

پـرويـز کـرمـي

دبیر ستاد فرهنگ علم، فناوری و اقتصاد دانش بنیان

 

No tags for this post.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا