در بخش‌هایی از علوم انسانی دچار عقب‌افتادگی زمانی و تاریخی هستیم

علوم انسانی مجموعه فراگیری است با زیرمجموعه‌های متعدد و مختلف و عنوان عامی که بر همه آنها اطلاق می‌شود شاید بیش از حد کلی است. به عبارت دیگر، در حالی که علوم انسانی از رشته‌هایی همچون حسابداری و اقتصاد و مدیریت گرفته تا ادبیات و تاریخ، تا علوم سیاسی و علوم اجتماعی و روانشناسی و فلسفه را در برمی‌گیرد و هر کدام از این رشته‌ها نیز زیرشاخه‌هایی دارند که به مباحثی کاملاً خاص خود و متمایز از دیگر زیرشاخه‌ها و رشته‌ها می‌پردازند، دشوار خواهد بود که همه این رشته‌ها را با هم مورد ارزیابی قرار داد. اما با این وجود و فارغ از اختلافی که میان این رشته‌ها وجود دارد خبرگزاری علم و فرهنگ در گفتگو با حجت‌الاسلام حمیدرضا شاکرین، استادیار گروه منطق فهم دین پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و عضو شورای تحول و ارتقای علوم انسانی  به بررسی وضعیت علوم انسانی در کشور و راه‌های ارتقای این علوم پرداخته است که ماحصل این گفتگو را در ادامه می‌خوانید.

ارزیابی شما از وضعیت علوم انسانی در کشور چیست؟

همه شاخه‌های علوم انسانی از نظر وضعیت در یک سطح نیستند اما اگر بخواهیم در مجموع ارزیابی‌ای از وضعیت کلی این علوم داشته باشیم باید گفت که ما سه مشکل جدی در این حوزه داریم.

یکی این که ما در بخش‌هایی از علوم انسانی موجود تا حدی دچار عقب‌افتادگی زمانی و تاریخی هستیم و به عبارتی آن گونه که بایسته است بخش‌هایی از علوم انسانی به روز و به هنگام نیستند. گاهی در بعضی از زمینه‌ها آثاری تدریس و نظریه‌هایی مطرح می‌شود که دوره آن حتی در خاستگاه آن هم سپری شده و بسیاری از نظریه‌ها و دیدگاه‌های جدید جای آنها را گرفته است. از این جهت ما نیازمند به‌روزرسانی علوم انسانی هستیم.

مسئله دیگر این است که بسیاری از بخش‌های علوم انسانی که در حال حاضر در فضای کشور ما تدریس می‌شود و مدیران جامعه ما هم به اتکای آنها می‌خواهند جامعه را اداره کنند تناسبی با وضعیت بومی ما ندارد؛ یعنی یا به مسائل و پرسش‌ها و مشکلاتی که ما داریم پاسخ نمی‌دهد و یا مسائلی را پاسخ می‌دهد که مسئله ما نیست. در این مورد نیز علوم انسانی باید متناسب با نیازهای جامعه ما و آنچه در اداره جامعه نیاز داریم حرکت و رشد کند.

مسئله سومی نیز که توجه به آن بسیار اهمیت دارد این است که علوم انسانی بی‌شک مبتنی بر پاره‌ای مبانی، ارزش‌ها، خواسته‌ها و دیدگاه‌هایی است که با مبانی دینی و با نظام ارزشی و فرهنگ و جهان‌بینی ما سازگاری ندارد. این عدم سازگاری طبیعتاً تعارض‌زاست و جامعه ما را دچار تنش‌ها و تعارضات جدی کرده است. از یک سو در دانشگاه‌های ما این علوم تدریس می‌شود و مدیران ما در حوزه‌های مختلف می‌خواهند از آنها در برنامه‌ریزی‌ها و مسائل مربوط به مناسبات انسانی و اجتماعی استفاده کنند، اما از سوی دیگر معارف و ارزش‌های دینی ما هم به میدان می‌آیند و در این مواجهه چالش‌ها و تعارضاتی به وجود می‌آید که جامعه را دچار سردرگمی و تعارض می‌کند. از این جهت نیز ما نیاز به اسلامی‌سازی علوم انسانی داریم که هر چند می‌تواند مورد تعابیر و تفاسیر مختلفی قرار بگیرد اما در هر صورت این ضرورت را پیش روی ما قرار می‌دهد که براساس مبانی و تفکر و اندیشه دینی خودمان دست به تولید جدیدی در عرصه علم بزنیم.

ما در بخش‌هایی از علوم انسانی موجود تا حدی دچار عقب‌افتادگی زمانی و تاریخی هستیم و … گاهی در بعضی از زمینه‌ها آثاری تدریس و نظریه‌هایی مطرح می‌شود که دوره آن حتی در خاستگاه آن هم سپری شده است.

بر اساس این ارزیابی شما ما به همان ملاک شورای تحول، یعنی به‌روزرسانی، کارآمدسازی، بومی‌سازی و اسلامی‌سازی می‌رسیم. اما پرسشی که مطرح است این است که چرا تاکنون این اتفاق نیفتاده است؟

شاید این تعبیر که این اتفاق تا الان نیفتاده درست نباشد. این جریان سال‌هاست که شروع شده و زحمات زیادی هم برای آن کشیده شده است. برخی از مراکز علمی بیش از 20 سال است که چنین اهتمامی دارند و در این زمینه فعال‌اند و آثاری هم تولید کرده‌اند اما با توجه گستردگی نیازها و دشواری و پیچیدگی و زمانبری تولید علم، آن حد مطلوب و مورد انتظار نتوانسته خود را در این مدت زمان نشان بدهد.

تا همین الان صدها جلد کتاب در زمینه‌های علوم انسانی و رشته‌هایی مانند رشته اقتصاد اسلامی و … تأسیس شده است. تا همین امروز به همت شورای تحول بسیاری از سرفصل‌ها در رشته‌های مختلف علوم انسانی تغییر کرده و یا در حال تغییر است و دروسی در رابطه با مبانی اسلامی در حوزه تخصصی رشته‌های مختلف طراحی و تعبیه شده است. اما در مجموع این کار کاری زمانبر است و بعضاً با مشکلات جدی‌ای نیز روبرو است.

چه مشکلاتی؟

برای مثال ما سرفصل‌هایی را برای یک رشته تعریف می‌کنیم اما استاد برای تدریس آن یا منابع کافی برای این که در آن موضوع در اختیار دانشجو و استاد قرار بگیرد، نداریم.

در هر صورت کارهایی در حال انجام است، اما آن گونه که باید فراگیر باشد و بسیج علمی گسترده در جوامع علمی ما شکل بگیرد، متأسفانه در حد مورد انتظار و مطلوب وجود ندارد. در عین حال صدها استاد دانشگاه در این زمینه‌ها فعال‌اند و تلاش می‌کنند، اما نیاز خیلی وسیع‌تر از این‌هاست.

با وجود این موانعی که به آن اشاره می‌کنید، آیا معتقدید آنچه تا کنون در نتیجه فعالیت‌های صورت گرفته در 20 سال گذشته و همچنین اقدامات شورای تحول، حاصل شده، می‌تواند افقی عینی را پیش روی ما ترسیم کند که آن دغدغه‌هایی که شما در مورد علوم انسانی مطرح کردید، در آن افق رفع شود؟ به عبارت دیگر آیا با وجود موانع، شواهدی برای رسیدن به مطلوب‌هایی که بیان کردید، می‌بینید؟

بله. ما اگر از مشکلات سخن می‌گوییم به این معنا نیست که ناامید هستیم. تا همین الان هم کارهای زیادی شده؛ از تألیف کتاب گرفته تا تأسیس رشته و حتی دانشگاه. برای مثال در حوزه اقتصاد اسلامی و حتی در مسائل بسیار خرد آن گاهی ده‌ها کتاب تولید شده است. در حوزه روانشناسی اسلامی نیز همین طور. در علم حقوق بیش از رشته‌های دیگر و از همان ابتدا تولیداتی وجود داشته و کارهای زیادی صورت گرفته است، اما مسئله این است که نیازهای ما هم بسیار زیاد است.

شما چه ملاحظاتی، چه از نظر روش‌شناختی و چه از نظر سیاست‌گذاری، برای ارتقای علوم انسانی دارید؟

ما برای تحول علوم انسانی باید دو چیز را از هم جدا کنیم؛ یکی کاری که جریان علمی انجام می دهد و دیگری هم جنبه ستادی آن. در حوزه ستادی ما ستادهایی در کشور داریم که در حال فعالیت‌اند و تلاش هم می‌کنند، اما ما نیاز به یک ستاد عالی و جامع داریم که نقشه مدیریت تحول علم را طراحی و اجرا کند. در این ستاد عالی باید نظام فعالیت بقیه ستادها و نقشه راه تحول طراحی شود تا هم مانع موازی‌کاری باشد و هم احیاناً اگر جایی ناخواسته هم‌فرسایی صورت می‌گیرد، به هم‌افزایی تبدیل شود.

ما نیاز به یک ستاد عالی و جامع داریم که نقشه مدیریت تحول علم را طراحی و اجرا کند. در این ستاد عالی باید نظام فعالیت بقیه ستادها و نقشه راه تحول طراحی شود تا هم مانع موازی‌کاری باشد و هم احیاناً اگر جایی ناخواسته هم‌فرسایی صورت می‌گیرد، به هم‌افزایی تبدیل شود.

در صورتی که ما بتوانیم یک انسجام نظام‌مند طراحی شده به روند تحول علوم انسانی بدهیم، می‌توان آن را بهتر مدیریت کرد و به پیش برد. 

به لحاظ جریان علمی هم چنان که پیش از این هم اشاره شد ما نیاز داریم که بسیج علمی بیشتر شود و جامعه دانشگاهی و حوزه‌های علمیه ما علیرغم زحماتی که تا الان کشیده‌اند، بیشتر درگیر ماجرا شوند و اهمیت و ضرورت مسئله را بیشتر درک کنند و اساساً تصویر فراگیر صحیح‌تری از مسئله ایجاد شود.

بسیاری از اساتید و بزرگان در دانشگاه و حوزه هنوز تصور درستی از تحول علوم انسانی ندارند و برای‌شان شفاف نیست که اصلا تحول به چه معناست و چه ضرورتی دارد و چه مشکلی را می‌تواند حل کند و یا این که پتانسیل ما چیست و چه کار باید بکنیم. در این رابطه هم باید از طریق یک بسیج گسترده علمی دغدغه‌ها و انگیزه‌های بیشتری ایجاد شود. 

به نظر شما جریان علمی و اساتید و صاحب‌نظران به طور مشخص باید چه کاری برای تحول و ارتقای علوم انسانی انجام دهند؟

برای پاسخ به این پرسش اگر به سابقه فعالیت‌های انجام شده برگردیم می‌بینیم که جامعه علمی در اوایل طرح بحث انقلاب فرهنگی یک رویکرد تهذیبی و پیرایشی را در پیش گرفت. آنها کتاب‌ها و منابعی را دیدند و در مورادی که تعارضاتی با مبانی دینی وجود داشت، تغییر و اصلاح و حذف‌هایی صورت گرفت. چنین کاری در جای خودش لازم بود و حتی هنوز هم این ضرورت وجود دارد، اما اگر دقیق‌تر برخورد کنیم این فقط می‌تواند یک قرص مسکن باشد یا صرفاً برخی مشکلات سطحی را ترمیم و برطرف کند.

گام بعدی نقد جدی و عمیق و مبنایی علوم انسانی وارداتی و غربی است. این جریان نیز در آن دوران شروع شد اما به اندازه کافی گسترده و فراگیر نبود و لازم است به این موضوع توجه بیشتری شود.

گام سوم تولید علم است؛ اما تولید بر اساس زیرساخت‌های نظری و مبانی متافیزیکی اسلامی علوم. شاید تصور ما این باشد که علم علم خودبخود و در نتیجه تجمیع مشاهدات به دست می‌آید؛ اما این نگاهی است که پوزیتویسم خام به علم دارد. امروزه این مسئله در فلسفه علم به خوبی روشن شده که دانشمند بخواهد یا نخواهد و بداند یا نداند تحت تأثیر برخی امور به غیر از مشاهداتش است. آن امور دیگر یا از سنخ امور روانشناختی است یا از سنخ امور جامعه‌شناختی و یا از همه آن‌ها مهمتر از سنخ مبانی فکری است که خود شامل مبانی جهان‌شناختی، انسان‌شناختی و معرفت‌شناختی است.

مجموع این موارد است که شاکله ذهنی دانشمند و جامعه علمی را می‌سازد. این‌ها در شکل‌گیری متدهای تحقیق مؤثرند و شناسایی مسئله تحقیق، فرضیه‌سازی و ارزیابی، همه بر اساس آنها شکل می‌گیرد.

بر اساس این توضیحات گام سوم این است که ما در فرآیند تولید و تأسیس علوم انسانی به صورت عمیق و زیربنایی یک فلسفه علم اسلامی قوی و نیرومند را تولید کنیم. ما نیازمند آنیم که تولید مبانی علوم انسانی اسلامی از حدود اکتفا به ذکر مبانی گذر کرده و به سطح تبیین ارتباط این مبانی با علم تجربی، تولید علمی و روش‌شناسی تولید علم برسد. به عبارت دیگر باید میان مبانی ما و این موارد ارتباط برقرار شود تا بر اساس آن دانشمندان ما بتوانند دست به تولید علم بزنند.

 

گفتگو : سیدمهدی موسوی

No tags for this post.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا